10

52 14 5
                                    


خروج ژه‌یوان با ورود لینگ‌هه همزمان شد...

"اینجا چه خبره؟"

جیان‌سی جواب نداد ولی بنظر می آمد لینگ‌هه از همه چیز با خبر بود:"چی بهش گفتی؟"

"هیچی!"جیان‌سی با خشونت بیشتری مشغول سابیدن شد.

"آجیان؟!"لینگ‌هه از پشت به او نزدیک شد.جیان‌سی فهمید میخواهد باز هم نصیحت کند چون تنها چنین وقتهایی که از نظر احساسی جدی بود او را آجیان صدا میکرد.

"ژه‌یوان رو اذیت نکن..."لینگ‌هه به او رسیده بود.جیان‌سی از نزدیکی صداش حضورش را پشت سر خود حس کرد.باید حرفی چیزی پیدا میکرد تا مانع ادامه دادن لینگ‌هه شود ولی ذهن و دهانش انگار منجمد شده بود.

"میدونی که خیلی دوستت داره" لینگ‌هه بالاخره چیزی را که میخواست گفت و بازوی جیان‌سی را نوازش کرد.

"بهش چیزی نگفتم!"جیان‌سی با خشونت خود را کنار کشید تا دست لینگ‌هه پایین بیفتد: "حالا میشه لطفاً ظرفا رو تموم کنی تا سینک خالی شه منم بتونم..."

لینگ‌هه وسط حرفش پرید:"سینک خالیه"

جیان‌سی اینبار برای دور شدن از او،اسفنج و اسپری را برداشت و سر ظرفشویی رفت:

"خب پس اگر کاری نمونده میتونیم در غذاخوری رو باز کنیم"و در حالیکه اسفنج کثیف را زیر شیر آب گرم میچلاند غر زنان ادامه داد:"بهرحال تولد بهم خورد بچه ها هم که رفتن! چرا تعطیل بمونیم؟"

لینگ‌هه از حرکات تند و وراجی بی دلیل جیان می توانست تلاشش را برای فرار از مبحث ببیند ولی مطمئن بود اگر حالا حرفهایشان زده و تمام نشود محال بود بعداً دوباره به آن اشاره شود پس از پهلو دوباره به او نزدیک شد و شیر را بست تا صدای آب مزاحم صحبتشان نشود.

"خودت که عاشق هستی میدونی چه حسیه و چقدر تحملش سخته!"

"البته که میدونم!"جیان‌سی اسفنج سنگین شده را داخل سینک رها کرد و رو به او غرید: "ولی صاحب قلب من کس دیگه ایه پس نمیتونی ازم انتظار داشته باشی که..."

لینگ‌هه با تاسف حرفش را برید:"ییبو صاحب قلب های زیادیه!مال تو اون وسط لگدمال میشه!"

جیان‌سی با ناباوری به چهره همیشه خونسرد لینگ‌هه نگاه کرد.اولین بار بود چنین حرف تلخی از او میشنید!

"میگی یعنی...هیچ شانسی ندارم؟"

لینگ‌هه می توانست ناامیدی را در چشمان مرطوب جیان‌سی ببیند اما مجبور بود رو راست باشد شاید که کمکی در تصمیم گیری درست میشد.

"در مقابل بقیه؟در مقابل یانگ؟...ژان؟!تو چی فکر میکنی؟"

جیان‌سی باز هم نفس کشید اما اینبار در سینه نگه داشت.در مورد یانگ شک کرده بود اما یا ژان؟!

Cold BedWhere stories live. Discover now