part 2

131 23 16
                                    

فلیکس و سونگمین از دست همدیگه گرفته بودن و به پشت اردوگاه رفتن و با دیدن همه بهمدیگه نگاه کردن.
سوهو: اینارو به عنوان آخرین نفر انتخاب کردی؟
جونگین:اوهوم، بیاین جوجه ها لطفا بشینین.
سونگمین: بیا برگردیم فلیکس.
جونگین: متاسفانه راه بازگشتی نیست جوجه ها.
هونگ جونگ مبصر کلاس گفت: واسه چی این وقت شب اینجا آوردی مارو؟ اگه مربی ها مارو ببینن چی؟
کریس: نگران نباش همه خوابن.
کارینا: باز چه نقشه ای تو اون کله پوکیدت داری؟
جونگین: آدم با دوست پسرش اینجوری حرف میزنه؟
نایون: منظورت دوست پسر قبلیه دیگه؟ یا همون اکس.
ریوجین:توروخدا جمع کنین لطفا برو سر اصل مطلب.
جونگین: خیلی خب قراره بریم یه جای دیدنی.
یجی: این وقت شب؟
جونگین:اوهوم.
لیا: واسه چی؟نکنه باز نقشه ای چیزی داری؟
یونا: یا بازم میخوای کتکمون بزنی یا یه جایی ولمون کنی هان؟
کریس: متاسفانه هیچکدوم از اینا نیست قراره بریم به یه مدرسه قدیمی همون مدرسه جن زده.
مینهو: مارو چیکار میکنین؟هوم؟ خودتون برین و برگردین چرا پای مارو وسط میکشین؟
جونگین: بیای که با دوست پسر عزیزت میای.
مینهو: ای من تورو...
جیسونگ:مینهو.
هیونجین: واسه چه دلیلی باید بریم اونجا؟
سوهو: بازدید.
جونگین: نکنه می‌ترسید ها؟ ترسو هاااا.
جونگین روبه فلیکس و سونگمن کرد و گفت: شما که باید بیاین.
سونگمین:یااا چرا ما؟ زورتون به ما میرسه؟
کارینا: اون جوجه کنار سونگمین مریضه و ممکنه کار به دستتون بده ها از الان بگم.
فلیکس از اینکه ترسو نامیده بشه و از اینکه هی بهش بگن مریض و کار به دستتون میده خوشش نمیومد درواقع یه جوری تحریکش میکردن، عصبانی شد و گفت: کی گفته من نمیام، میام.
سونگمین:فلیکس؟؟
جونگین: هیچکدومتون نصف این نشدین، پس هیچکدومتون نمیاین اوکی بیا بریم جوجه.
سونگمین: فکر نکن که دوستم رو تنها میزارم.
سوهو: براووو بیاین بریم و این ترسو هارو اینجا تنها بزاریم.
هیونجین: منم میام.
جیسونگ:هیونجیننن؟
هونگ جونگ که مبصر کلاس بود و همه به اون امانت بودن گفت: هیچکی هیچا نمیره یه چیزیتون میشه من جواب مدرسه و والدینتون رو چی بدم؟
چه یونگ: به نظر جالب میاد من و هیونسوک هم میریم فقط میریم میگردیم و میایم قرار نیست اتفاقی بیفته.
کارینا که با چه یونگ دشمن بود و نمیخواست از اون دست کمی داشته باشه گفت: ماهم میایم.
ساکورا: کاریناااا.
کارینا: واقعا میخوای در مقابلش کم بیارم عمرا.
کریس: اینجوری که شد همتون میاین باید بیاین چون نصفمون میره زود باشین.
یونا: بیا دیگههه.
لیا: ولی آخه...
یونا: زود برمیگردیم لطفا بیا.
همشون به زور راضی شدن و به راه افتادن، هونگ جونگ دلش نمیخواست برن ولی بخاطر بچه ها باید می‌رفت ولی دلش بدجوری شور میزد، از اردوگاه دور شدن و به دنبال جونگین و اکیپش راه افتادن.
ریوجین: اگه یه اتفاق افتاد میزنم نابودت میکنم جونگین.
جونگین علامت فاک رو به ریوجین نشون داد و به راهش ادامه داد.
یجی: منم کمکت میکنم و میزنم دوستاش رو نابود میکنم.
سوهو: اگه تونستی.
یجی تا خواست بره جلو ریوجین نگش داشت و گفت: الان وقتش نیست.
نایون: وای خدا خیلی تاریکه امیدوارم چیزیمون نشه.
بلاخره به مدرسه رسیدن اما درهای مدرسه قفل بود.
مینهو: این همه راه رو اومدیم و بعدش ببینیم که قفله؟
جونگین: نگران نباش سلطان الان بازش میکنیم.
روبه ریوجین کرد و گفت: هی دختر بیا اینجا و این رو باز کن با مهارت های رزمیت.
ریوجین دهن کجی به جونگین کرد و جلو اومد و در عرض یک دقیقه قفل قدیمی که زنگ زده شده بود رو زد و شکوند.
فلیکس:اصلا حس خوبی نمیگیرم ای کاش برگردیم.
هیونجین پیش فلیکس اومد و گفت: نگران نباش من پیشتم‌.
فلیکس لبخند خجالتی زد و گفت: مرسی.
جونگین: برین داخل زود باشین.
سوهو به نایون چشمکی زد و نایون چشم غره ای رفت و از دست دوستاش گرفت و به داخل رفتن،
گوشی هاشون رو دراورد و چراغ قوه گوشیشون رو روشن کردن و راه بزرگی تا در اصلی مدرسه بود بلاخره راه رو طی کردن.
ساکورا: چرا مدرسه به این بزرگی رو بستن؟
کریس:اون رو باید تو بدونی دختره ژاپنی.
ساکورا: ناسلامتی وقتی ۳ سالم بود از ژاپن به کره اومدم خنگول.
کریس:نخوریمون.
در اصلی رو باز کرد و وارد مدرسه شدن داخل مدرسه تاریک بود و همه جا پر از گردو غبار و تار عنکبوت بود و حتی صدای موش رو هم میتونستن بشنون!
کارینا: ای لباسامون الان کثیف میشه.
چه یونگ: حالا نمیشه واسه یه ساعت تحملش کنی؟ اینقدر وسواسی هستی؟
کارینا: تو خفه.
چه یونگ دهن کجی کرد و به کارینا خورد که باعث شد کارینا هم بخوره زمین و پیراهنش که خیلی دوستش داشت خاکی بشه.
کارینا:توووووووووو.
صدای کارینا اکو شد که هیونسوک گفت: کمی اروم کارینا یه لباسه دیگه اه.
کارینا: به دوست دخترت بگو.
جونگین:بیاین بریم بالا.
کارینا:ایشششش.
همشون بالا رفتن و پراکنده شدن بعد از مدتی جونگین بازم بهشون پیام زد که گفت بیاین به کلاسی که درش خرابه و جلوش گلدون شکسته هست، فلیکس که داشت به دوروبر نگاه میکرد یهو احساس کرد پشتش آدم هست برگشت و با ندیدن کسی نفس عمیقی کشید از ارنج سونگمین گرفت و تا خواستن خارج شن یهو با اومدن جونگین و کارینا جلوشون ترسید و به زمین افتاد.
سونگمین:شما چتونهههه؟ چرا دارین اینکارو میکنین، فلیکس خوبی؟
فلیکس اسپری تنفسیش رو ورداشت و به دهنش گرفت بعد از اینکه به خودش اومد کارینا گفت:ساری بیبی.
فلیکس چشم غره ای رفت و همراه با سونگمین پیش بقیه رفتن و با دیدن اینکه بقیه روی زمین نشستن خودشونم روی زمین نشستن.
کریس:اوکی‌گایز قراره با این بطری جرعت و حقیقت بازی کنیم.
همشون هوایی گفتن که کریس بطری رو به زمین گزاشت و چرخوندش،همینطوری که ازم هم سوال میپرسیدن و جرعت بهمدیگه میگفتن و بطری رو میچرخوندن، اینبار بطری به کارینا و نایون افتاد.
نایود: جرعت با حقیقت؟
کارینا:جرعت.
نایون چشمکی به کارینا زد و گفت: با هیونجین کیس فرانسوی برو.
کارینا:حتما.
کارینا به سمت هیونجین رفت و گفت: ببخشید ودی جرعت رو گفتم باید انجام بدم.
و لباش رو به لبای هیونجین گزاشت و بوسیدش‌.
فلیکس دستاش رو مشت کرد و با اخم بهشون خیره شد از اونور هم جونگینم با خشم بهشون خیره شده بود، کارینا از هیونجین جدا شد و بجاش برگشت و بطری رو چرخوند و بطری به سوهو و نایون افتاد.
نایون: جرعت یا حقیقت؟
سوهو:البته که حقیقت.
نایون:هومم... اوکی برو کل مدرسه رو بگرد ویع چیزی قدیمی و چرت و پرت پیدا کن و بیار، حیوون مرده هم میشه حالا هرچی.
سوهو:البته لیدی هرچی تو بگی.
سوهو رفت و بقیه منتظر سوهو شدن، نیم ساعت گذشت ولی خبری از سوهو نشد که یهو با صدای جیغ سوهو ترسیدن و بلند شدن و پیش سوهو رفتن.
هونگ جونگ:سوهو؟سوهو در رو باز کنننن، سوهووو.
با باز شدن در به داخل رفتن و با دیدن سوهو که تو یه جلی خشکش زده بود جیغ می‌کشید به سمتش رفتن.
ریوجین: جیغ نکش بگو ببینم چی شده؟
یجی"زر بزننن.
جونگین:الووو؟
سوهو دست از سر جیغ کشیدن برداشت و با دستش به یه جایی اشاره کرد سرشون رو برگردوندن و با دیوار که با یه چیزی قرمز رنگ نوشته شده بود"به جهنم خونه لیبیتینا سوزوکی خوش اومدید اینجای جایی هست که هیچکدومتون نمیتونیم سالم از اینجا در برین هیچکدومتون!"
یونا:لیبیتینا سوزوکی؟این دیگه چه اسم کوفتیه؟
مینهو جلو رفت دستش رو به مایه قرمز رنگ کشید و برگشت و گفت:خون...این خونه با خون نوشته شده.
دخترا شروع به جیغ کشیدن به جز از چه یونگ و ریوجین و یجی کردن که هیونسوک گفت: خفه شینننن.
هونگ جونگ: لعنتی فرار کنینن همین حالاااا.
زود دوییدن به سمت حیاط ووقتی به در حیاط که رسیدن تا خواستن باز کنن دیدن در بازم قفلی که ریوجین شکسته بود بازم روشه!
هونگ جونگ: ریوجین!
ریوجین جلو اومد و هرچقدر سعی کرد نتونست قفل رو باز کنه با شنیدن صداهای کلاغ ها و خفاش هایی که روی درختا بودن و الان پرواز میکردن و به سمتشون میومدن زود به داخل رفتن و در رو بستن.
جیسونگ:یکی میشه بگه اینجا چه خبرهههه؟
چه یونگ: کی قفل رو زدههه؟
ساکورا: کسی این اطراف نیست که قفل رو زده باشههه چون این خونه جن زده هست!
فلیکس:بهتون گفتم که بیاین برگردیم.
هونگ جونگ به سمت جونگین رفت و گفت: راضی شدی؟گیر افتادیم الانننن؟اینجا خیلی دور هست از شهر الان باید چیکار کنیم هاننن؟بگوو
جونگین که خودشم شوگ زده بود و ترسیده بود گفت: تا...فردا صبح صبر کنیم بلکه کسی اومد.
هیونسوک:احمقی چیزی هستی؟ گیر افتادیم توی مدرسه بیرون پر از کلاغ و خفاش هست.
نایون: چیکار میکنیم الان؟
چه یونگ: خفه شو ببینم اهههه.
مینهو:ساکت شیننننن با دعوا چیزی حل نمیشه باید تا فردا صبر کنیم اگه کسی نیومد فردا تصمیمی میگیریم که چیکار میکنیم.
ولی آیا قرار بود واقعا از اینجا خلاص شن؟
Vote and comment ♥️







NIGHT HAS COME 🩸(complete)Where stories live. Discover now