part 4

111 25 28
                                    

فلیکس به سمت بقیه رفت و دید همه به زمین زل زدن و چیزی نمیگن نزدیک رفت و با دیدن چیزی که روی زمین بود روی زمین سقوط کرد.
فلیکس:اوه...سوهو هست روی زمین؟ چرا... داره از سرش خون میاد؟
هونگ جونگ نزدیک رفت و با ترس دستش رو نبض سوهو گزاشت و گفت:سوهو... مرده.
جونگین:یعنی چی مردهههههه؟ سوهو پاشوووو زود باش پاشووو اون هیچوقت دوستاش رو تنها نمیزاره پاشو.
جونگین و کریس هردوشون با گریه پیش سوهو مرده نشستن و گریه کردن.
کریس:رفیق پاشو... سوهوو پاشوووو.
فلیکس از روی زمین پاشد و پیش دوستش رفت و گفت: چی شده بهش؟چرا مرده؟
سونگمین: یهو چراغا خاموش و روشن میشدن و بعدش که درست شد سوهو یه جوری رفتار میکرد و بهمون حمله کرد اکیپش اون رو گرفتم ولی اون به اکیپ خودشم حمله کرد و همراه با شیشه ای که دستش هست میخواست جونگین و کریس رو بکشه و بعدش نفهمیدیم چی شد بازم چراغا خاموش و روشن شدن سوهو یه لحظه... بالا رفت و خورد به درو دیوار و بعد افتاد زمین و یهو چشماش سفید شدن و مردمک هاشم غیب شده بود و یهو از چشماش خون اومد و با شیشه تو دستش گردن خودش رو برید و مردمک هاش برگشتن.
یهو با صدای جیغ دختری همه جا لرزید حتی شیشه ها و تو بیرون کلاغ ها ک خفاش ها شروع به پرواز کردن و یهو به شیشه ها خوردن و میفتادن زمین.
یجی: بهتره بریم الانه که یکیشون شیشه رو بشکنه!
هونگ جونگ: جونگین، کریس بیایننن.
چونگین:سوهو.
هیونسوک:سوهو مردههههه شماهم میخواین بمیرین پس اینجا بمونین.
روبه بقیه کرد و گفت: بریم زود باشین.
هونگ جونگ به سمتشون رفت و گفت: جونگین، کریس باید بریم زود باشین هروقت اطراف کمی اروم شد برمیگردیم زود باشین.
از دستشون گرفت و از‌کلاس خارجشون کرد و جسد سوهو رو همونجا رها کردن.
یونا: کجا باید بریم؟
ساکورا:بهتره پخش شیم.
مینهو: معلومه که پخش نمیشیم هممون باید یه جا باشین زود باشین به کتابخونه بریم زودددد!
صدا جیغ دختره هنوز قطع نشده بود، زود به کتابخونه رفتن و در رو بستن.
کارینا: اون صدای کیه؟
هیونسوک:یه دقیقه خفه شی می‌فهمیم.
چه یونگ: آروم باش هیونسوک.
صدای دختره یهو قطع شد و همشون گوشاشون از صدای دختره درو میکرد.
کارینا:لعنتی گوشم.
ریوجین گفت: خیلی خب حالا بهتره حرف کمی حرف بزنیم و تصمیم بگیریم که چیکار‌میکنیم.
جونگین: دقیقا میخوای چیکار کنی؟
ریوجین: سوهو رو ندیدی چطور مرد؟ باید دست رو دست بزاریم و مرگ همدیگه رو ببینیم؟ به جاش باید تلاش کنیم از که ببینم چطوری باید از این جهنم خلاص شیم.
سونگمین: هیچ راهی فاکی نیست که از اینجا خلاص شیم.
یجی:باید یه راهی باشه!
سونگمین: بفرمایین راه پیدا کنین دیگه... بفرمایین.
هیونجین؛ میشه بحث نکنیم؟ میدونم همه عصبانی و ناراحت و حتی شوک زده از این اتفاقی که افتاده هستیم ولی با جر و بحث هیچی حل نمیشه باید ارامش خودمون رو حفظ کنیم، دوم باید باهم همکاری کنیم اینجا دیگه کینه و دشمنیتون رو بزارین کنار باید هممون به همدیگه کمک کنیم و دوست باشین حداقل تا وقتی از اینجا خلاص شیم.
هونگ جونگ:هیونجین راست میگه، ببینین ما هنوز خیلی جاهای این مدرسه رو ندیدیم فردا اولین کاری که میکنیم همه جارو میگردیم و اکه چیزی دیدین ازش عکس بگیرین و بیاین بهمون نشون بدین و نمیدونم من نمیتونم و من میترسم و من چندشم میشه و از این چیزا نداریم همتون باید همکاری کنین اگه میخواین از این جهنم خلاص سین همکاری لازمه.
نایون: اگه هیچوقت نتونیم از اینجا خلاص شیم چی؟ یا هممون بمیریم؟
هونگ جونگ: به هیچکی چیزی نمیشه هممون سالم و صحیح از اینجا در میایم.
یونا و لیا گفتن: امیدواریم همینطوری که میگی باشه.
ساکورا: از تلفن هامون باید تو مواقع اظطراری استفاده کنیم بخاطر شارژشون و باید خیلی کم استفاده کنیم.
با صدای کوبیده شدن چیزی به در همشون ترسیدن و با اومدن کاغذی به داخل اونم جلوی پای ساکورا نگاهشون رو به کاغذ دادن، ساکورا کاغذ رو ورداشت و بازش کرد.
چه یونگ چی نوشته؟
ساکورا:با خون نوشته شده.
نایون: چی نوشتن اون رو بگو.
ساکورا گفت" فقط یه راه نجات هست اونم اینه که قراره یه معمای کوچولو رو حل کنین، هر شب بهتون یه معما داده میشه هرکسی که معماها و سرنخ هارو پیدا نکنه و جواب درست رو نده میمیره یا جواب درست رو بدین هیچکس نمیمیره، نگران جسد ها نباشین جسد هارو من ورمیدارم و نمیزارم مزاحم کارتون باشه و اینکه هرکی از قوانین سرپیچی کنه میمیره،از طرف... لیبیتینا سوزوکی"
چه یونگ:لیبیتینا سوزوکی دیگه چه خریه؟ یااا لیبیتینا خودت رو نشون بدهههه.
فلیکس:اون مرده.
چه یونگ؛چی؟
فلیکس: لیبیتینا رو میگم... اون مرده و روح اون اینجا سرگردون هست.
کارینا: چه چیزای چرتی.
فلیکس:چرا نمیگم... اون روحش رو به شیطان فروخته و الان کنترل همه چیز دست اونه حتی میتونه بزنه الان مارو هم همین الان بکشه.
کارینا: چه خرافاتی.
فلیکس:خرافات نیست‌... حقیقته... جن و روح ها حقیقت دارن... اون الان داره تورو میبینه وای تو اون رو نه درواقع هیچکدوم از ما نمیتونیم اون رو ببینیم هروقت خودش خواست میتونه خودش رو نشون بده به ما.
جیسونگ:اصلا این لیبیتینا کی هستت؟ از ما چی میخواد؟
فلیکس: یه روحی که توسط همکلاسی هاش اذیت شده و در آخرش خودکشی کرده.
جونگین: تو اینا رو از کجا میدونی؟وایسا ببینم نکنه کار تو هست؟ اصلا تو چرا وقتی سوهو بهترین دوستم خودکشی یا کشت حالا نمیدونم چی کرد پیش ما نبودی؟
فلیکس: منم تو ‌کتابخونه زندانی بودم و درضمن مگه من قدرت دارم که دوستت رو ببرم بالا و بزنم به در و دیوار؟ حتی ترسیده بودم و جیغ زدم ولی نشنیدین.
لیا: دیدین بهتون گفتم صدای جیغ فلیکس رو هم شنیدم ولی باور نکردین.
هونگ جونگ: هرچی بود گذشته دعوا نمیخوام دیگه.
یونا:بهتر نیست الان بریم؟
چه یونگ: کجا بریم؟
یونا: مدرسه رو بگردیم بلکه چیزی پیدا کردیم.
ساکورا: از جونت سیر شدی؟
هونگ جونگ:شبا خطرناکه، نباید کسی اون بیرون باشه.
با شکسته شدن چیزی تو اون بیرون با بهت به همدیگه نگاه کردن.
نایون: چی بود؟
جونگین: اون بیرون داره چه اتفاقی میفته؟
هونگ جونگ: ازم نخواین که در رو باز کنم چون باید بگم جرعتش رو ندارم.
صداهای عجیب غریبی میومد جوری که این صدا تا ساعت ۸ صبح ادامه داشت و نزاشت هیچکدومشون بخوابن با هر شکستن چیزی و خوردن چیزی به در کلاس همشون ۳ متر بالا میپریدن.
Vote and comment ♥️






NIGHT HAS COME 🩸(complete)Where stories live. Discover now