کارینا: نایوننننننننننننننننننن.
درحالی که جسد خونی نایون رو تو بغلش گرفته بود گریه میکرد و جیغ میزد و اسم نایون رو فریاد میزد تا بلکه نایون بیدار شه ولی نایون... مرده.
با هرجیغ کارینا همه دستاشون رو به گوشاشون میزاشتن تا از پاره شدن پرده گوششون جلوگیری کنن.
جونگین: آه بسه اون مرده دیگه.
کارینا با عصبانیت به اکس روانیش نگاه کرد و گفت: خفه شو وقتی سوهو ابله مرد من بهت این رو گفتم؟
جونگین: هی درباره دوستم درست حرف بزن.
کارینا پوزخندی زد و گفت: دوستت مرد بس کن اه.
یونا: نمیخوام مزاحمتون شم ولی بهتره بحثتون رو برای بعد بزارین چون داره به صداهای وحشتناکی میادددد.
صدای پیانو تو کل مدرسه پخش شده بود صداش از طبقه بالا میومد و هیچکس حرعت نداشت بره طبقه بالا، هونگ جونگ گفت: فکر میکنم باید بریم تو یکی از کلاسا نمیخوام تو این ورزشگاه به این گندگی بمونم احساس امنیت نمیکنم اصلا.
کریس: با مبصر کلاسمون موافقم.
کارینا: منم نمیام از پیش نایون جم نمیخورم.
ساکورا: ولی کارینا...
کارینا: خفه شووو نایون بلند شو.
جونگین: بزار همینجا بمونه کشته شه، بیاین بریم تو یکی از کلاسا.
هونگ جونگ پیش کارینا رفت و گفت: نمیتونم اینجا تنهات بزارم.
کارینا: ولم کن ادای آدم خوبا رو درنیار واسه من.
هونگ جونگ: من ادای خوب ها رو درنمیارم کارینا، نمیخوام دیگه کسی از ما بمیره باید دنبال یه راه حل باشیم تا از این جهنم خلاص شیم اگه نمیای پس ماهم هیچ جا نمیریم.
کریس: هی بقیه رو جمع نبند.
هونگ جونگ عصبانی شد و گفت: خفه شو عوضی من مبصر هستم و من میگم چیکار کنیم و نکنیم، نباید از هم جدا شیم خطرناکه دوتامون مردن نمیزارم دیگه کسی بمیره همتون به من امانت هستین. به سمت کارینا برگشت و ادامه داد" میدونم نایون بهترین دوستت بود میدونم باورش سخته ولی اون مرده کارینا بهتره حقیقت رو قبول کنی با من بیا دستم رو بگیر.
کارینا ناجار دست هونگ جونگ رو گرفت و از زمین پاشد ولی هونگ جونگ دست کارینا رو ول نکرد و گفت: دنبالم بیاین.
و کارینا رو با خودش کشید و اول از همه جلوتر رفتن، بقیه هم به دنبال اون دوتا راه افتادن و به یه کلاسی رفتن و در رو قفل کردن.
هونگ جونگ: خیلی خب اینم از این، بهتره همتون کمی بخوابین و بعد به خودتون اومدین یه نقشه میکشیم.
بعضی هاشون روز زمین نشستن بعضی هاشون روی صندلی ها نشستن، فلیکس سرش رو روی شانه سونگمین گزاشت و چشماش رو بست خسته بود، مغزش کار نمیکرد، نمیدونست اصلا قراره بمیره یا زنده بمونه.
ساعت ها گذشت و ساعت ۸ صبح شد، فلیکس بازم کابوس میدید ولی بهتره بگیم حقیقت هارو میدید، بازم توی راهروی این مدرسه راه میرفت و همون دختر رو دید بازم داشتن اذیتش میکردن، موهاش رو میکشیدن لباساش رو کثیف میکردن از دور تماشاشون میکرد یه دختر با قیچی اومد و موهای لیبیتینا رو برید و موهاش رو به اشغال انداخت ولی لیبیتینا پاشد همون چاقو رو برداشت که....با صدای شکستن چیزی از خواب پریدن.
لیا: اون دیگه چی بود؟
چه یونگ: مثل اینکه یه چیزی شکست.
فلیکس خودشم گیج و منگ بود ولی میخواست بفهمه اون دختره با قیچی چیکار کرد، چرا وقتی میخواست ببینه که با قیچی چیکار میکنه از خواب پاشد؟
هیونسوک به طرف در اومد و در رو باز کرد ولی با ندیدن چیزی گفت: چیزی نشکسته.
فلیکس پاشد و بیرون رفت و بی توجه به سونگمین و بقیه که داشتن اسمش رو صدا میزدن توجه نکردن، به بالا رفت و بلاخره به راهرویی که چند دقیقه پیش خوابش رو میدید رسید این طبقه همون طبقه ای بود که در کلاس هاش قفل بود و روی دیواراش خون تازه بوو و الانم دقیقا خون تازه پاچیده شده بود! این راهرو با خوابش یه ارتباطی داشت اینجا حتما یه چیزی شده که در کلاس هاش قفله و روی دیوارهاش خون پاچیده شده، دستگیره کل کلاس هارو گرفت و میخواست بازشون کنه ولی همشون قفل بود، بیخیال شد و تا خواست بره یه چیزی رو زیر پاش احساس کرد پاش رو کنار کشید که همون قیچی که توی دست همون دختره بود رو دید! خم شد و قیچی رو ورداشت قیچی خودشم خونی بود، به قیچی نگاه کرد و اون رو با کاغذی های که توی زمین پخش بودن تمیز کرد توی جیبش گذاشت همینکه خواست بره پیش بقیه در یکی از کلاس ها خود به خود باز شد از فرصت استفاده کرد و به داخلش رفت وقتی واردش شد دهنش باز موند.
فلیکس: پسر اینجا کلاسه یا سالننن؟ چرا اینقدر بلندههه؟ چرا اینقدر با کلاس های طبقه پایینی فرق داره؟
مشغول گشتن شد که در کلاس بسته شد ولی فلیکس نفهمید که در کلاس کی بسته شده! همینطوری میگشت تا بلکه چیزی پیدا کنه، با اینکه این گلاس پنجره داشت ولی بازم خیلی تاریک بود لامپ هاشم خراب بود، همینطوری که میگشت صدای خر خر چیزی شنید برگشت ولی چیزی ندید با شنیدن صدایی از پشتش برگشت ولی ای کاش برنمیگشت، وقتی برگشت یه روح دقیقا بالا کمد کلاس بود و همه جاش خونی بود و رنگ پوستش سیاه شده بود و صورتش خیلی وحشتناک بود اون از همه مهمتر اون روح به روی فلیکس پرید و فلیکس با تمام قدرتش شروع به جیغ کشیدن کرد، روحی که روش بود داشت خفش میکرد، فلیکس با احساس اینکه نمیتونه نفس بگیره خواست اسپریش رو دربیاره ولی نمیتونست دستاش رو حرکت بده کلا بدنش بی حس شده بود فقط جیغ میزد با دیدن صورت وحشتناک روح مقابلش که از دهنش خون میومد ترسید و صداش رو بیشتر کرد و بعد کم کم از هوش رفت.صداهای آشنایی میشنید... اسمش رو صدا میزدن ولی خسته بود بدنش کوفته بود انگار همین الان از کتک خوردن خلاص شده نمیتونست چشماش رو باز کنه بیش از حد خسته بود، بازم اسمش رو صدا میزدن ولی صداها تو سرش اکو میشدن چشماش رو کم کم باز کرد.
ساکورا: به هوش اومددد.
سونگمین: فلیکسسس؟ فلیکس خوبی اوه خدای من خیلی مارو ترسوندی.
فلیکس به اطرافش خیره بود دیدش خیلی تار بود نمیتونست صورت هارو تشخیص بده صداها هم اکو میشدن.
هیونجین کنار فلیکس بود و از دستش گرفته بود، اسپری رو از کت فلیکس درآورد و به سمتش دهنش گرفت و بعد جدا کرد و گفت: بهتری الان؟
فلیکس که الان کمی خوب بود دیدش کاملا مشخص بود و صداهاهم اکو نمیشدن سریتکون داد.
هونگ جونگ: مارو ترسوندی.
فلیکس به جایی که بود نگاه کرد و این همون کلاسی بود که دیشب اومده بودن.
با کمک هیونجین و سونگمین بلند شد و نشست، هونگ جونگ روبه روش نشست و گفت: چی شد؟ چرا بیهوش شدی؟ چرا جیغ زدی؟ چطوری وارد کلاس بالایی شدی؟
فلیکس بعد از اینکه همه اتفاق ها یادش اومد گفت: در کلاس... خود به خود... باز شد.
ریوجین: یعنی چی؟
فلیکس: نمیدونم... ولی خود...به خود باز شد... من رو کی نجات داد؟
هونگ جونگ: وقتی صدات رو شنیدیم به سمت صدات اومدیم ولی دیدیم صدات از یکی از کلاس های طبقه بالا میاد و در کلاس قفل بود، اگه هیونجین و هیونسوک و مینهو نبودن نمیتونستیم نجاتت بدیم اونا تونستن در رو باز کنن و وقتی اوردیمت پایین چه یونگ و سونگمین از سرت یه دقیقه هم جدا نشدن مخصوصا چه یونگ که تمام مدت داشت نبضت رو میگرفت.
فلیکس: ممنون از...همتون.
هیونسوک: میدونی چقدر ترسیدیم؟ فکر کردیم تو هم مردی.
چه یونگ: بهتره کمی استراحت کنی و به خودت بیای.
فلیکس بیحال بود همینکه چشماش رو روی هم گزاشت به خواب عمیق فرو رفت و هیونجینم تمام مدت به خوابيدنش نگاه کرد.
Vote and comment ♥️
YOU ARE READING
NIGHT HAS COME 🩸(complete)
Fanfiction° گروهی از دانش اموزان مدرسه معروف سئول برای تفریح به ژاپن سفر میکنن، اما هیچکدوم از اونا خبر نداشتن که این سفر قراره سفر مرگباری برای اونا باشه سفری که قراره برای زنده موندن مبارزه کنن و..... ° ژانر: جنایی، رمزالود، ترسناک، هیجان انگیز، کمی طنز، ما...