مینهو: چجوری فرار کرده آخه محکم بسته بودیمش.
همشون به جای خالی ساکورا که طناب هارو روی زمین انداخته بود و معلوم نبود تو کدوم گوری هستش نگاه میکردن.
هونگ جونگ: خیلی خب باید خیلی مراقب باشیم، مخصوصا الان که اون روحه یا جنه یا هرچی هست توی بدن ساکورا هست و هرلحظه ممکنه از همه جا بیاد بیرون و مارو بکشه.
جونگین: چرا نکشتیمش وقتی که بسته بودیمش.
همشون پوکر و چپ چپ به جونگین نگاه کردن که هیونسوک گفت: گوریل احمق اگه از جونت سیر شدی میتونستی دیشب بری نزدیکش و بکشی البته اون تورو میکشت.
جیسونگ روی پله ها نشست و گفت: الان باید چه غلطی بکنیم؟هممون اینجا میمیریم؟
جیسونگ شروع به گریه کرد مینهو نزدیکش نشست و سعی کرد ارومش کنه.
هیونجین: البته که نه جی، ما از اینجا فرار میکنیم میدونم که میتونیم.
جیسونگ: امیدوارم.
ریوجین: به نظرم بهتره بازم مدرسه رو بگردیم بلکه یه چیزی تونستیم پیدا کنیم.
کارینا: اگه یهو ساکورا رو دیدیم چی؟ یا بکشتمون؟
یجی: به گروه های دونفره تقسیم میشیم و اگه دیدین به جایی که رفتین حس خوبی نمیگیرین زود از اونجا دور شین و بیاین همونجایی که الان هستیم.
هونگ جونگ: موافقم خیلی خب تقسیم شیم.
کارینا از آرنج هونگ جونگ گرفت و گفت: من با تو.
جونگین چشم غره ای به اکسش رفت و اونم نزدیک کریس رفت و گفت: منم با این میام.
جیسونگ: من نمیرم من اینجا میشینم من میترسم و دل و جرعتش رو هم ندارم.
مینهو: ولی عزیزم...
جونگین: این انصاف نیست پس من و کریسم نمیریم.
هونگ جونگ: گفتم همه و جیسونگ تو میتونی با دوست پسرت و دوستت هیونجین بری تنها نیستی که.
هیونسوک: خیلی خب تو و کارینا باهمین، من و دوست دختر خوشگلم، دوقلو هاهم که باهم، گوریل و گوزو هم باهمن، اون سه تا مینهو و جیسونگ و هیونجین باهم، ریوجین و یجی هم باهمن و...
به فلیکس نگاه کرد که فلیکس از دست سونگمین گرفت و گفت: منم با سونگمین.
هیونسوک: خیلی خب بریم دیگه.
فلیکس به هیونجین نگاه کرد و که دید همراه با دوستاش از پیش بقیه جدا شدن، فلیکس دست سونگمین رو گرفت به قسمت های پایین مدرسه، چراغ قوه گوشیشون هاشون روشن بود و داشتن همه جارو میگشتن.
سونگمین: از چیزی که فکر میکردم تاریک تر هست.
فلیکس:موافقم.
همینطوری که میگشتن چشم فلیکس به پله هایی که میرفتن پایینتر خورد، این مدرسه خیلی عجیب بود و هربار به جای جدیدی رو میدید.
سونگمین: بهم نگو که میخوای بری اون پایین.
فلیکس سر تکون داد و گفت: بیا بریم ببینیم زود میایم.
هردوشون از هم محکم گرفتن و پله هارو پایین رفتن همه جا تاریک بود ففط نور گوشی هاشون باهاشون بود همینجوری که راه میرفتن پای سونگمین به یه یزی خورد که باعث شد جیغ بکشه، فلیکس نور گوشیش رو به زیر پای سونگمین گرفت و با دیدن یه عروسک خراب شده تعجب کرد عروسک رو ورداشت و گفت: عروسک اینجا چیکار میکنه؟
سونگمین: وای خدا لعنتش کنه وای... یه لحظه عروسک چه مربوطه به مدرسه؟
فلیکس عروسک رو توی دستش نگه داشت و از دست سونگیمن گرفت و گفت: بیا بریم ببینیم.
از اونور مینهو و جیسونگ هیونجین داشتن طبقه ای توش استخر و سالن غذا خوری و... بود چگ میکردن.
هیونجین: تو اینجا چیزی نیست بهتره بریم به سالن غذا خوری و استخر.
جیسونگ محکم به مینهو چسبیده بود و گفت: کافی نیست؟واییی.
مینهو: ما کنارتیم جی نترس.
جیسونگ با شنیدن صداهای عجیبی به خودشلرزید و گفت: توروخدا برگردیم.
مینهو بدون توجه به حرف جیسونگ دنبال هیونجین رفت و جیسونگ بیا مینهو همراهش رفت.
هیونجین: چرا سالن غذا خوری این ریختی شده؟ به همه چیز میخوره به جز از سالن غذاخوری.
سه تاشون به داخل رفتن و مشغول گشتن شدن البته به جز جیسونگ که حالا تو یه گوشه وایساده بود و داشت مینهو و هیونجین رو نگاه میکرد.
جیسونگ:شما یه بویی حس نمیکنین؟
هیونجین: چه بویی؟
جیسونگ:بوی یه چیزی خراب شده نمیدونم مثل اینکه... کسی رو زنده به گور کردن یا نمیدونم... بیشتر میخوره به بوی جسد باشه.
مینهو: چیزی حس نمیکنم.
جیسونگ: ولی دقیقه به دقیقه داره بددتر میشه عوق.
بینیش رو با دستش گرفت چون این بو داشت اذیتش میکرد.
از اونور جونگین و کریس بیخیال نشسته بودن و داشتن حرف میزدن.
جونگین: خیلی احمق هستن فکر کردن واقعا ما میگردیم هه.
کریس هنوزم یاد اون شب که ساکورا چطور هلش داده بود اونور و خودش زیر لوستر له شده بود و به یاد میاور.
جونگین: یو کریس؟ سلام؟
کریس: دلم برای ساکورا تنگ شده.
جونگین: بچه جون خودت رو جمع کن یادت باشه ما بد بوی هستیم.
کریس نمیتونست ساکورا رو یه لحظه از یادش ببره که جونگین گفت: ساکورا رو ولش کن اگه باهم هم بودین بعد از ۳ ماه کات میکردیم مثل من و کارینا.
کریس: گمونم راس میگی.
جونگین: آهان اینجوری شاداب باش آفرین.
فلیکس و سونگمین به دیدن در بزرگی که روش نوشته شده بود زیر زمین مخفی باهم نگاه کردن.
سونگمین: این همه پله واسه این گزاشته بودن؟
فلیکس دستگیره رو گرفت ولی در قفل بود.
سونگمین: این همه راه رو الکی اومدیمم؟
فلیکس به درنگاه کرد که در یهو خودش باز شد.
فلیکس: پناه بر مسیح... وارد شویم.
فلیکس وارد شد و سونگیمنم تا خواست دنبالش بره در یهویی بسته شد.
سونگمین: لیکس؟ اونجایی؟
فلیکس: سونگمین در قفل شده چه غلطی بکنم؟
سونگمین:وایسا اینجا رو بگردم بلکه کلیدی چیزی بود یا نه برم کمک بیارم همونجا بمون.
سونگمین بدو بدو به بالا رفت و فلیکس برگشت و شروع کرد به گشتن.
از اونور جیسونگ که هنوز تو یه گوشه وایساده بود با احساس یه قطره خون که چکید به صورتش با تعجب سرش رو بالا آورد ولی چیزی ندید ولی سقف که شیشه ای بود با دیدن یه چیزی که گنده و سیاه بود تعجب کرد همینکه داشت بالا رو نگاه میکرد شیشه شکست و همونی چیزی به روی جیسونگ افتاد و باعث شد بیفته زمین و اون چیز هم روی جیسونگ بیفته وقتی چشمش رو باز کرد با دیدن یه جسد که به بدترین شکل ممکن خونی بود و چشماش سرجاش نبودن و گردنشم کمی پاره شده بود جیغ بنفش زد.
مینهو: جیسون...جیسونگگگ.
هیونجین و جیسونگ جسد رو از روش ورداشتن که جیسونگ زود از زمین پاشد ولی حالش اینقدر بد شده بود که بالا اورد و بعد از هوش رفت.
از اونور دوقلو هاهم داشتن حیاط رو میگشتن همینطوری که میگشتن صدایی شنیدن صدایی که مثل خفه شدن یه کسی بود ولی به روی خودشون نیاوردن و میگشتن یهو با زیاد شدن جرعت پیدا کردن و به عقب که برگشتن یه دختری رو دیدن کا توی درخت بزرگ مدرسه خودش رو دار زده و بهشون خیره شده و همین کافی بود صدای اونا هم همزمان با صدای جیسونگ قاطی بشه.
Vote and comment ♥️
![](https://img.wattpad.com/cover/370196193-288-k308933.jpg)
YOU ARE READING
NIGHT HAS COME 🩸(complete)
Fanfiction° گروهی از دانش اموزان مدرسه معروف سئول برای تفریح به ژاپن سفر میکنن، اما هیچکدوم از اونا خبر نداشتن که این سفر قراره سفر مرگباری برای اونا باشه سفری که قراره برای زنده موندن مبارزه کنن و..... ° ژانر: جنایی، رمزالود، ترسناک، هیجان انگیز، کمی طنز، ما...