فلیکس بازم با دیدن همون دختره بهش خیره شد، با دیدن چندتا پسر و دختر که به سمتشون میومدن با کنجکاوی بهشون خیره شد، پسرا جلوتر اومدن، دوتاشون دست ها دختره رو نگه داشتن تا از زمین بلند نشه اون یکی هم کمی دامن دختره رو بالا داد و گفت: هومم... بیاین کارمون رو شروع کنیم لطفا فیلم بگیرین.
یکی از دخترا گوشیش رو درآورد و از اونا فیلم گرفت، بقیه دخترا با قیچی به جون لباسای دختر بدبخت افتادن و کل لباساش رو در عرض ۱ دقیقه از تن دختره در آوردن و دختره الان چیزی به جز لباس زیر هیچی تنش نداشت، فلیکس با چشمای گنده به اونا خیره بود بعد از اینکه اون عوضی ها کارشون رو انجام دادن قبل از اینکه برن اون دختره ای داشت فیلم میگرفت گفت: تا فردا پخش میشه و دیگه آبرویی برات نمیمونه.
و درحالی که خندید اون دختره بدبخت رو تنها گزاشتن، به سمت دختره برگشت و با احساس اینکه اون داره یه چیزی زمزمه میکنه به سمتش رفت.
"یه روز... انتقام... اینا... رو ازتون... میگیرم... عوضیای قلدر... متجاوز..."
دختره به سمت فلیکس برگشت و یهو خندید و به سمتش حمله کرد و یهو صورتش به وحشتناکترین شکل ممکن تغییر کرد و باعث شد فلیکس جیغ بلندی بکشه و از خواب بیدار بشه.
سونگمین: هی تو خوبی؟
فلیکس به اطرافش نگاه کرد و با دیدن بچه های مدرسشون نفس راحتی کشید و به دیوار تکیه داد.
کارینا: الکی جیغ میزنه.
فلیکس:الکی جیغ نزدم کابوس دیدم...همین.
کارینا چشم غره ای رفت و نزدیک مبصر کلاس شد و گفت: الان میتونیم بریم بیرون؟ الان ساعت ۹ روز هست توروخدا از اینکه اینقدر تو این خرابه موندم حالم بد شد.
چه یونگ: تنها تو نیستی که حالت بد باشه از اینجا ما هم هستیم.
هونگ جونگ گفت: ساکتتتت دعوا نکنین مثلا گفتم باهم دوست باشینننن حداقل تا وقتی از اینجا خلاص شیم.
در رو یواشکی باز کرد و با ندیدن هیچ خطری گفت: بیاین بیرون.
همشون ترسیده از هم گرفته بودن و بیرون اومدن که هیونسوک گفت: هی مگه کل شب یه چیزی به در نمیخورد و نمیشکست؟ چرا چیزی نیست؟
جونگین و کریس بدون اینکه چیزی بگن به جایی که سوهو دیشب کشته شده بودن رفتن ولی با ندیدن بدن سوهو به همدیگه نگاه کردن.
جونگین: یعنی چیییی؟
مینهو: واسه چی صدات رو انداختی سرت؟
جونگین: جسد دوستم نیست.
مینهو: چه چرت و پرتی بکش ببینم کنار.
اون دوتا رو کنار زد و به داخل نگاه کرد واقعا جسد نبود!
مینهو" یعنی چیییی؟
(تو پارت قبلی تو اون نامه ای که اومده بود گفته بود جسد هارو ورمیداره و نمیزاره مزاحم کسی بشه)
جیسونگ: به نظر میاد یکی اون رو برده به جای دیگه ببینین ای رد خون هست.
رد خون رو تعقیب کردن ولی رد خون از یه جایی به بعد قطع شد.
نایون: هی بچه ها اینجا دیگه کجاست که نا اومدیم؟
ساکورا: مدرسه چجوری اینقدر بزرگ شد؟ از بیرون کمی کوچولو هست ولی ببین توی هر طبقه حدود ۱۰ تا کلاس هست اونا کم بودن این طبقه هم اضافه شد.
چه یونگ: رنگ درای اینجا با بقیه فرق داره کلا این طبقه خیلی فرق داره با بقیه طبقه ها.
یونا: چرا روی دیوار هر طبقه خون پاچیده شده؟
مینهو به خون روی یکی از دیوار ها دست زد و گفت: این خون تازه هست.
هونگ جونگ: فکر کنم باید سرنخ هایی که این روح حالا هرچی هست میده رو حل کنیم.
نایون: کدوم سرنخ ها؟ اصلا چرا باید سرنخ یا معما حل کنیم؟
چه یونگ: یه دقیقه غر غر نکن الان میفهمیم.
درحالی که اون دوتا بازم مثل همیشه بحث میکردن، فلیکس نگاهش به پله هایی که به سمت پشت بوم مدرسه میرفتن نگاه کرد بدون اینکه کسی بفهمه بالا رفت و به بوم مدرسه رسید اما اینجا واسش آشنا بود، درست بود این مکان همون امروز صبح خوابی که داشتن به اون دختره تجاوز میکردن همونجا بود، نگاهش رو به همه جا چرخوند همه جا گردو غبار بود گوشیش رو درآورد خداروشکر قبل از اینکه از اردوگاه خارج بشن گوشیش رو به شارژ گزاشته بود و وباعث شده بود کامل شارژ بشه و ازش استفاده نکرده بود و شارژش هم کامل بود، ای کاش میتونست زمان رو برگردونه و محکم به صورت جونگین بگه نمیاد ولی کار از کار گذشته همش تقصیر کارینا بود کارینا اینقدر اون رو ترسو صدا زده بود که میخواست برای یه بارم شده بهش نشون بده که ترسو نیست ولی ای کاش میگفت نمیومد و بازم همون لقب ترسو رو میدادن و الان توی اردوگاه پیش معلم هاش و بقیه دانش اموزا بود، اصلا معلم ها متوجه نبود اونا شده بودن؟ اصلا دارن به دنبالشون میگردن؟ گوشیش رو به سمت هوا میگرفت که بلکه شاید آنتن بده و درخواست کمک بده ولی فایده نداشت ولی بازم تلاش میکرد.
فلیکس: زود باش خواهش میکنم لطفااا.
هیونجین. فلیکس؟
فلیکس: وای ترسیدم.
هیونجین: چرا اینجایی؟ وقتی دیدیم نیستی ترسیدیم که نکنه بلایی سرت اومده... اصلا تو چرا اینجایی؟
فلیکس: همینجوری داشتم امتحان میکردم ببینم آنتن میده یا نه ولی دیدم بی فایده هست.
هیونجین: احساس میکنم یه چیزی فکرت رو مشغول کرده ولی نمیدونم چی هست.
فلیکس: هیچی نیست... فقط... هیچی بیا بریم پایین.
با هیونجین به پایین رفتن و بقیه رو پیدا کردن به افتادن کاغذی به زیر پای ریوجین، نگاهشون به به ریوجین دادن که کاغذ رو ورداره و بخونه.
ریوجین: نوشته... معماهای شما تو سالن ورزش هست هرکدوم با توجه به اسم هاتون کاغذهاتون رو ورمیدارین، جواب ها همراه با شماره سوال هاتون تو این مدرسه پنهون شدن همه جارو خوب برگردین و حواستون رو خوب جمع کنین تا ساعت ۱۲ شب وقت دارین کاغذ هارو درست عقربه بزرگ وقتی روی ۱۲ شب قرار گرفت کاغذ هارو به همونجایی که بوو برمیگردونه اگه جواب اشتباه بدین میمیرین اگه درست جواب دادین نمیمیرین، و البته بعد از اینکه جواب ها بررسی شدن کسایی که جون سالم از این به در بردن، کلید کلاس های طبقه ای که الان هستین داده میشه و تو هر کلاس
یه اشیا برای فرار پیدا میشه توجه کنین همه کلاس های قفل شده داخلشون وسایل هستن، موفق نباشین و مرگ خوبی رو براتون آرزو میکنم از طرف لیبیتینا سوزوکی.
کارینا: عالی شد واقعا.
یجی: منتظر چی هستیم بریم معماها رو حل کنیم دیگه.
کارینا: من نمیام.
ساکورا: همچنین.
مینهو: به این سه تا احتیاجی نداریم اگه میخوان بمیرن پس بهتره همینجا ولشون کنیم و ساعت ۱۲ بخ بعد کشته میشن و ما هم از دست اینا خلاص میشیم و به کارمون راحتتر ادامه میدیم.
چه یونگ: موافقم و اصلا نمیتونن جواب های درست رو بنویسن یا جواب هارو پیدا کنن چون تو کلاس تکالیف هاشون رو فقط به دوقلو ها میدن.
هیونسوک: زدی به هدف عزیزم.
کارینا با عصبانی گفت: بهتون نشون میدم بیاین بریم و به اینا نشون بدیم که کی نمیتونه جواب ها درست رو بنویسه.
جونگین: تو وسط راه هم میگی وای لباسم وای اینجام وای اونجام....
کارینا به دوست پسر قبلیش خیره شد و با نگاه برزخیش بهش فهموند که ادامه نده مگرنه قبل از روح این مدرسه خودش جونگین رو میکشه، بدون توجه به هیچ کسی پیش هیونجین رفت و از دستش گرفت و همراه با بقیه به سالن ورزش رفتن.
سونگمین: بیا عزیزم تو هم دست من رو بگیر و بریم.
فلیکس از آرنج سونگمین گرفت و دنبال بقیه رفتن، ولی تمام نگاهش به دستای قفل شده کارینا و هیونجین بود، دلش میخواست کارینا جواب اشتباه رو بده و امشب کشته بشه ولی از اونور هم عذاب وجدانش میگفت اینکارو نکنه کارینا هم مثل اون انسانه و مثل اون میخواد از اینجا بره.
به سالن ورزش رسیدن طبق اسم هاشون کاغذهاشون رو ورداشتن، سوال ها خیلی سوال های عجیب غریبی بودن.
هونگ جونگ: بهتره از هم جدا شیم و اگه دیدیم تو آخر کسی نتونسته جواب سؤالش رو پیدا کرده بهش کمک میکنیم.
Vote and comment ♥️
![](https://img.wattpad.com/cover/370196193-288-k308933.jpg)
YOU ARE READING
NIGHT HAS COME 🩸(complete)
Fanfiction° گروهی از دانش اموزان مدرسه معروف سئول برای تفریح به ژاپن سفر میکنن، اما هیچکدوم از اونا خبر نداشتن که این سفر قراره سفر مرگباری برای اونا باشه سفری که قراره برای زنده موندن مبارزه کنن و..... ° ژانر: جنایی، رمزالود، ترسناک، هیجان انگیز، کمی طنز، ما...