جونگین: اون عوضی کجاستتتتتتتتتتتت میکشمش خودم با دستای خودم میکشمش.
کارینا: اه حالم بهم خورد من میرم بیرون.
جیسونگ: منم همینطور.
چه یونگ: جونگین اون مرده اونم به بدترین شکل ممکن.
جونگین درحالی که داشت به کریس مرده گریخ میکرد گفت: نهههه نههه.
فلیکس از از بالا پله ها داشت نگاهشون میکرد دروغ میگفت اگه ناراحت نبود.
ساکورا: کمی بگذره اروم میشه.
فلیکس دیگه به اومدن های این روح کنارش عادت کرده بود گفت: تو کشتیش؟
ساکورا" به نظرت به غیر از من کی هست که جرعت کشتن آدما رو داشته باشه؟
فلیکس: نمیفهمم چرا داری اینجوری میکنی کینه و انتقام هم یه جدی داره.
ساکورا قیافش جدی شد و گفت: تو هم به جای من بودی اینکارو میکردی.
فلیکس خواست چیزی بگه دید ساکورا ناپدید شده سرش رو از سوی بیچارگی تکون داد و پیش سونگمین رفت.
بعد از مدتی هونگ جونگ همه رو به حیاط جمع کرد و نقشش رو برای همه تعریف کرد.
هیونسوک: خطرناک نیست؟
هونگ جونگ:دلتون میخواد از این جهنم آزاد شین یا نه؟ باید همکاری کنین.
همشون به هم نگاهی کردن و بعد سری تکون دادن جونگین از حرص کشته شدم دوستش گفت: من امشب اون جنده رو میکشم.
هونگ جونگ: کار بدی ازت سر نزنه عصبانیش نکن.
لیا: یا اگه بازم روح بیاد چی؟ یا جسد؟
هیونسوک: ببینین دلیل اینکه من و چه یونگ روح نمیبینیم چون خودمون رو قوی نشون میدیم و نمیترسیم ولی شماها چی؟ باید با ترس هاتون کنار بیاین روح ها همیشه کسایی رو انتخاب میکنن که ترسو هستن و ارادشون خیلی پایین هست و قوی نیستن اولويت روح ها این هست.
جیسونگ: ولی من نمیتونم.
کارینا: منم همینطور.
هیونسوک: مجبورین باید اینکارو بکنین چاره ای ندارین قوی باشین.
هونگ جونگ: موافقم، باید تا شب جوری رفتار کنیم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده تا اینکه شب ساکورا رو گیر بندازیم.
سری تکون دادن و از هم جدا شدن تا اینکه شب بلاخره فرا رسید همه تو یه گوشه قایم شده بودن و منتظر ساکورا بودن که بلاخره ساکورا وارد سالن ورزش شد و درحال آواز خوندن با اشاره هونگ هونگ به سمتش حمله کردن و اون رو با یه طناب دیگه خیلی محکم بستن و گزاشتن روی صندلی و دهنش رو هم با چسب بستن.
مینهو: از چیزی که فکر میکردم اسونتر بود.
ولی فلیکس حس عجیبی داشت مثل اینکه اونا سوزوکی رو واقعا دست کم گرفته بودن ولی فلیکس احساس میکرد قراره یه اتفاقی بیفته بازم یه نفر بمیره یا چند نفر بمیره، جونگین یه شیشه تیز داشت تو دستش و حاضر بود بهش حمله کنه ولی الان وقتش نبود.
ساکورا با صدای دورگش خندید و گفت: فکر میکنی واقعا اینا من رو نگه میدارن؟
جونگین: هرزه عوضی چطور تونستی کریس رو بکشی؟
ساکورا خندید و گفت: خب... براینجات دادن یه زندگی باید یه زندگی دیگه رو قربانی کرد.
چه یونگ: چی؟ منظورت چیه؟
ساکورا به سونگمین نگاه کرد و دید کمی استرس داره ولی ساکورا قرار نبود بگه سونگمین باهاش معامله کرده پس گفت: هیچی ولش کنین... من رو آزاد کنین همین الان.
جونگین عصبانی شد و شیشه رو از پشتش درآورد و به سمت ساکورا حمله ور شد ولی ساکورا اون رو به عقب هل داد و باعث شد سرش بخوره به دیوار و بیفته زمین.
جیسونگ:چ..چطوری؟
صدای خندیدن ساکورا همه جا پیچید همشون به ساکورایی که بازم چشماش سفید شده بودن و هیچ مردمکی توشون نداشت نگاه کردن ساکورا با صدای دیپش گفت: واقعا فکر میکنین چون تو این بدنم یه انسانم؟ محض یادآوری من یه روح خبیث هستم که میتونم درجا همتون رو بکشم همین الان اونم ولی اینکارو نمیکنم.
ساکورا جیغ زد و کل چراغ ها خاموش و روشن شدن و بازم بلندگوها شروع کردن به خش خش کردن.
ساکورا: بهتون نشون میدممممممممم بازی با من یعنی چییییی.
ساکورا به جونگین نگاه کرد و جونگیم در لحظه تفهمید چی شد که یهو کنترلش رو از دست داد و با شیشه توی دستش به بچه ها حمله کرد.
چه یونگ: مواظب باشیننن گوشامممممممم.
جونگین برای یه لحظه وایساد و توی مغزش فقط یه چیزی شنید اونم این بود که "از کسی که بیشتر بدت میاد بکشش"
جونگین به هیونجین نگاه کرد چون توی اول وقتی به این مدرسه اونده بودن توی جرعت حقیقت اکسش کارینا اون رو بوسیده بود پس به سمت هیونجین حمله کرد، صدای بلندگوها قطع شدن و هیونجین با دیدن جونگین زود جاخالی داد ولی جونگین دست بردار نبود و به دنبالش رفت.
جیسونگ: هیونجین مواظب باش.
فلیکس:خدای من.
سونگمین به ساکورا نگاهی کرد و ساکورا هم بهش فقط یه پوزخند تحویل داد و به اون دوتا زل زد.
هیونسوک به زور جونگین رو گرفت و گفت: من و ببین به خودت بیاا نزار به ذهنت نفوذ کنه اجازه ندهههه.
جونگین جیغ کشید و به زمین افتاد که فلیکس روبه ساکورا کرد و گفت: تمومش کنن از ذهنش بیا بیرون.
ساکورا با یه بشکن زدن جونگین افتاد زمین و به خودش اومد.
ساکورا: دیدین؟ گفتم که با من درنیفتین.
فلیکس جلو اومد و طناب هارو باز کرد که موجب اعتراض بقیه شد.
کارینا: چیکار میکنی بیا کنار بازش نکن.
فلیکس: نمیبینی تا وقتی بازش نکنیم به ذهنمون نفوذ میکنه این رو میخوای؟
مینهو: کار درستی نیست بازش کنی.
فلیکس: چه بازکنم چه نکنم خودش یه جورایی از این طناب ها خلاص میشه.
طناب هارو باز کرد و دست سونگمین رو گرفت و بردش ساکورا از بلند شد و گفت: کمی ازش یاد بگیرین.
شب ساعت ۱۲ شد سونگمین با دیدن اینکه فلیکس خوابه از کلاس بیرون زد و به بوم مدرسه رفت.
ساکورا: منتظرت بودم.
سونگمین: ببخشید فلیکس دیر خوابید.
ساکورا: خب... بگو ببینم.
سونگمین: چرا میخواستی هیونجین رو بکشه؟
ساکورا: نمیخوای ازش خلاص شی و فلیکس برای همیشه ماله تو باشه؟ شاید همه مردن شما دوتا رو آزاد کردم هوم؟
سونگمین: هیونجین رو نکش بهش اسیبم نزن.
ساکورا: نشد باید یکی کشته بشه که یادت باشه برای نجات دادن یه زندگی باید یه زندگی دیگه رو قربانی کرد.
سونگمین: هیونجین رو نکش درعوضش یا کارینا یا جونگین یا هردوتاشون رو بکش.
ساکورا: اینقدر ازشون بدت میاد؟
سونگمین: کارایی که با فلیکس کردن غیرقابل بخشش هستن.
ساکورا: هوممم از اونجایی که با اون دختره کارینا هنوز کار دارم پس جونگین رو میکشم.
سونگمین سری تکون داد و با ساکورا دست داد و بعدش پیش فلیکس برگشت.
جونگین درحالی که داشت برای دوستش گریه میکرد با دیدن اینکه ساکورا وارد کلاس شد گفت: چی میخوای اینجا هرزه؟
ساکورا: نچ نچ... میخواستم باهات صحبت کنم ولی تو داری عصبانیم میکنی پس...
ساکورا بشکنی زد و جونگین عین تسخیر شده ها پاشد و روبه روی ساکورا وایساد ساکورا یه چاقوی تیز به دستش داد و توی گوش جونگین گفت: یه لطفی بکن عزیزم... میخوای بری پیش دوستت اره؟ پس خودت رو بکش.
ساکورا خندید و منتظر موند و جونگین در یک لحظه با چاقو رگ گردنش رو زد و به زمین افتاد ساکورا پای جونگین رو ورداشت و اون رو کشید به زیر زمین گفت: هورا کلکسیون قشنگم دارن زیاد میشن.
Vote and comment ♥️
YOU ARE READING
NIGHT HAS COME 🩸(complete)
Fanfiction° گروهی از دانش اموزان مدرسه معروف سئول برای تفریح به ژاپن سفر میکنن، اما هیچکدوم از اونا خبر نداشتن که این سفر قراره سفر مرگباری برای اونا باشه سفری که قراره برای زنده موندن مبارزه کنن و..... ° ژانر: جنایی، رمزالود، ترسناک، هیجان انگیز، کمی طنز، ما...