ریوجین: باید اون رو تعمیر کنیم اونوقت ممکنه گوشی هامون آنتن بدن.
هونگ جونگ: به امتحان کردنش می ارزه.
یونا: با چی باید درستش کنیم؟ چیزی نداریم که.
هیونسوک: فکر کنم تو زیر زمین این مدرسه یا تو قسمت انباریش یه چیزی میتونیم پیدا کنیم بهتره به گروه های دو نفره تقسیم شیم و بریم مدرسه رو بگردیم بلکه جعبه ابزاری چیزی تونستیم پیدا کنیم.
همشون سری تکون دادن که یجی گقت: فقط به طبقه آخر مدرسه نرین همون به کلاسای بسته، فلیکس رو که دیدین چی شد.
همشون باشه ای گفتن و شروع کردن به گشتن مدرسه، بعضی هاشون به قسمت انباری رفتن بعضی هاشونم میخواستم برن زیر زمین ولی زیر زمین مدرسه قفل بود که نتونستن بازش کنن و بیخیال رفتن جای دیگه ای رو گشتن، یعنی ممکنه توی انباری چی باشه که ققل هست؟ اصلا چرا قفل هست؟ بلاخره بعد از کلی تلاش تونسته بودن جعبه ابزار پیدا کنن به جایی که ریوجین نشون داده بود اومدن.
هیونسوک: هی جونگین گوریل بیا اینجا ببینم تو هم همینطور کریس گوزو.
کریس:یااااا.
دخترا همشون بخاطر حرف هیونسوک خندیدن و ولی با دیدن نگاه هی جهنمی کریس و جونگین خودشون رو خوردن.
پسرا با کمک همدیگه بالا رفتن و مشغول تعمیر کردن.
هونگ جونگ به کارینایی که داشت بهشون نگاخ میکرد گفت: میشه اون رو بدی بهم؟
کارینا چیزی که اسمشم نمیدونست رو ورداشت و به هونگ جونگ داد و بهش خیره شد و هونگ جونگ لبخندی زد و گفت: ممنون.
کارینا هم لبخندی زد و پیش بقیه دخترا وایساد( رایتر: شیپ میکنم حتی به غلط😂🌚)
ریوجین گوشیش رو ورداشت و گفت: هنوز چیزی نشون نمیده ماله شما ها چی؟
یونا: ماله من و خواهرم هم همینطور.
کریس: صبر کنین آخه کار زیاده وای کمرم.
هیونسوک: گوزو چرا از کمرت گرفتی درحالی که تو اون پایین وایسادی و از جونگین جونت گرفتی تا نیفته.
کریس: یااا اسمم کریس هستتت کریس وو هستمممم.
هیونسوک: حالا هرچی گوزو لطف کن اون رو از زیرپات بده بهم.
کریس چشم غره ای رفت و چیزی که هیونسوک گفته بود رو بهش داد.
هیونسوک: زنده باد گوزو بدردنخور... گوریل تو در چه حالی هستی؟
جونگین جوابی نداد و در عوض انگشت فاکش رو بهش نشون داد و هیونسوک هم همون کار رو کرد.
هیونسوک:فاک یو تو گوریل بچچچ.
از اونور فلیکس که حالش کمی خوب شده بود چشماش رو باز کرد با دیدن هیونجین که کنارش خوابش برده بود لبخندی زد به اینور و اونور نگاه کرد که سونگمین رو هم دید توی زمین خوابش برده.
چه یونگ: اوه بیدار شدی؟
فلیکس اروم بدون اینکه هیونجین بیدار شه پاشد و آروم گفت: پس بقیه کوشن؟
چه یونگ: پشت حیاط مدرسه هستن، مثل اینکه ریوجین و یجی سیگنال رو پیدا کردن و دارن اون رو درست میکنن تا گوشی هامون آنتن بدن و درخواست کمک کنیم.
فلیکس:اوه چه عالی.
چه یونگ: تو خوبی؟
فلیکس: آره خوبم.
چه یونگ: خداروشکر خیلی ترسیدیم، بزار نبضت رو کنترل کنم.
چه یونگ هم از گردن فلیکس و هم از مچ دستش نبضش رو گرفت و گفت: خوبه نرمال میزنه.
چه یونگ پیش فلیکس نشست و گفت: چرا بیهوش شدی یهویی؟ اصلا چطوری در کلاس رو باز کردی؟
فلیکس: نمیدونم به خدا خودش باز شد یهو منم رفتم داخلش و خیلی بزرگ و تاریک بود همینطوری که میگشتم یهو دیدم صدایی میاد برگشتم و یه چیزی خیلی ترسناک دیدم یه روح یود انگار خیلی ترسناک بود قیافشم ترسناک بود و به سمتم حمله کرد و از گلوم گرفت فشارش داد میخواستم تکون بخورم ولی نمیتونستم بدنم رو تکون بدم و بعد از اون چیزی یادم نیست.
چه یونگ:هوممم... چه ترسناک.
فلیکس: دیوانه یه جوری فشار میداد احساس کردن گلوم داره پاره میشه.
چه یونگ خندید و گفت: الان که خوبه نگران نباش شانس اوردی به موقه رسیدیم.
با اومدم مینهو و جیسونگ نگاهشون رو به اونا دادن.
چه یونگ: چی شد؟
جیسونگ: متاسفانه جونگین زیادی رو اعصاب مینهو راه رفت و مینهو هم عصبانی شد و گفت بیایم داخل.
چه یونگ: جونگین هست دیگه چه میشه کردش.
مینهو: هی هیون پاشوووو.
هیونجین گیج و منگ پاشد و به مینهو نگاه کرد.
هیونجین: چی شده؟
مینهو: برو به پشت حیاط و به همکلاسی های عوضیمون کمک کن من نتونستم تحمل بیارم.
هیونجین به فلیکس نگاه کرد و گفت: خوبی تو؟
فلیکس:آره آره خوب هستم.
هیونجین: مطمئن باشم دیگه؟
فلیکس سر تکون داد و هیونجین بعد از ریختن موهاش بهم از پیششون جدا شد و رفت به پشت حیاط تا به بقیه کمک کنه، فلیکس اروم پاشد و به سمت سونگمین رفت و بیدارش کرد.
سونگمین: ساعت چنده.
جیسونگ: ۶ عصر هست.
سونگمین چون زمین خوابیده بود بدنش کمی خشک شده بود با کمک فلیکس پاشد روی صندلی ها نشست.
فلیکس:کمرت رو ماساژ بدم؟
سونگمین: نه بابا خوبم، تو خوبی کی بیدار شدی؟
فلیکس: همین الان... کمرت گرفته وایسا بیام ماساژ بدمش.
به پشت سونگمین رفت شروع کرد به ماساژ دادن کمر سونگمین.
جیسونگ: آروم باش دیگه مینهو.
مینهو: چطوری اروم باشم؟
چه یونگ: خودت جونگین رو میشناسی که رو مخ همه راه میره.
جیسونگ: راس میگه به دل نگیر نگران مباش قراره زودی خلاص شیم و مجبور نیستیم دیگه زود زود ببینیمش.
مینهو: امیدوارم همینطوری که میگی باشه.
فلیکس: خوب شدی؟
سونگمین:اوهوم ممنون.
فلیکس دست دوستش رو گرفت و از کلاس بیرون رفتن و به طبقه بالا یعنی بوم مدرسه رفتن.
فلیکس:آخيش به هوای تمیز احتیاج داشتم.
با شنیدن صداهای آشنایی به پشت رفت و با دیدن بقیه گفت: عه سونگمین بقیه اینجان.
سونگمین: امیدوارم بتونن درستش کنن.
فلیکس:اوهوم.
"فلیکس"
فلیکس:بله؟
سونگمین:چی؟
فلیکس: من رو صدا نکردی؟
سونگمین: البته که نه.
"فلیکس"
فلیکس: بله مین؟
سونگمین: بابا من صدات نمیکنم به خدا توهم زده شدی؟
فلیکس:عجیبه.
"فلیکس...(خنده)... لی فلیکس(خنده) فلیکس...(خنده)"
به پشتش نگاه کرد چیزی ندید حتما واقعا توهم زده بود.
" فلیکس...(خنده)... ساعت ۳ شب....(خنده)... بیا...(خنده)به استخر مدرسه...(خنده)"
وات د فاک این کی بود؟ نکنه چشم سومش باز شده؟
تو پایین هونگ جونگ پایین اومد و گفت: خیلی خب بریم داخل.
با اومدن کلی پیام به گوشی هاشون با هیجان گوشی هاشون رو درآوردن و پیام هایی که بهشون اومده بودن نگاه کردن.
یونا: کار کردند خدای من مدیر چقدر بهمون زنگ زده و پیام داده.
فلیکس تلفنش رو ورداشت و اولین کاری کرد به مامانش زنگ زد.
"الو فلیکس؟"
فلیکس:مامان خداروشکر.
" فلیکس تو کجایی؟ چرا جواب هام رو نمیدی؟ میدونی چقدرنگران شدم به معلم هاتون زنگ زدم گفتم با بقیه گم شدین"
فلیکس:مامان داستانش طولانیه ولی میخوام بدونی که... خیلی دوستت دارم.
" چیزی شده؟ چرا صدات یه جوری هست؟ کجایی؟ بگو بیان پیشت همین الان میام ژاپن"
فلیکس: نه نه مامان نیا حالم خوبه ولی اگه به من چیزی شد... بدون که خیلی دوستت دارم و خواهم داشت
مادر فلیکس از پشت گریه کرد که فلیکس گفت: مامان گریه نکن... مامان؟
آنتن بازم قطع شده بود زود به جایی که بچه ها ۵ دقیقه پیش داشتن تعمیرش میکردن انداخت و دید داره آتیش میگیره! زود به پایین رفتن.
یونا: وای نهههه.
لیا: آنتن ها رفتنن.
جیسونگ: نه نه توروخدا نهههه.
جونگین عصبانی خندید و گفت: عالی شد هرچی زحمت کشیده بودیم به هدر رفت عالی شدددد آنتن بازم قطع شددد.
بارون شروع به ریختن کرد همشون زود با داخل رفتن و روی پله ها نشستن بعضی هاشونم راه میرفتن و سعی میکردن سیگنال پیدا کنن ولی بی فایده بود.
ریوجین: لعنتی آخه کی آتیشش زد؟ به چه دلیل فاکی باید آتیش میگرفت؟
ساکورا: نمیخوام مزاحمتون بشم ولی چرا از دیوارا داره خون میاد پایین؟
خون از دیوارا به پایین میریخت ولی همشون پیش هم بودن کسی نمرده بود پس این خونه کی بود؟ یهو نوشته ای توی دیوار ظاهر شد که میگفت" شما لیبیتینا رو بدجوری عصبانی کردین بهتره هرچه زودتر قائم شین تا نیومده بکشتتون، و در رو هم بهتره قفل کنین و گوشاتونم بگیرین امشب قراره شب طولانی برای شما باشه"
همشون ترسیده پراکنده شدن و به کلاس های مختلفی رفتن و در هارو قفل کردن و یهو صدای جیغ خیلی کر کننده از بلندگوهای مدرسه پخش شد و همشون گوشاشون رو گرفتن و این صدا شب ساعت ۲:۳۰ قطع شد، همشون بعد از قطع شدن صداشون خوابشون برده فلیکس به ساعت نگاه کرد و و وقتی دید ساعت ۳ شد بلند شد قفل رو باز کرد و شروع به گشتن استخر مدرسه کرد، با هزار مصیبت استخر مدرسه رو پیدا کرد و واردش شد استخر خیلی گنده بود و توش هم پر از آب بود ولی صبر کن... چرا رنگ آب خونی بود؟
"فلیکس"
بازم اسمش صدا زده میشد نزدیک استخر رفت آب استخر کمی ولرم بود، یهو دستی اومد و دستش رو گرفت و اون رو به داخل آب پرتش کرد سعی کرد بره بالا ولی یه کسی ازش گرفته بود با هزار مصیبت بلاخره تونست بیرون بیاد لباساش به رنگ خون بود الان واقعا عالی شده بود خواست بره که در ها قفل شدن باید جیغ میزد؟ یهو با صدا شدنش اسمش ضعیف شد و بعد تاریکی مطلق قبل از اینکه چشماش کامل بسته شه بازم همون روحی که تو کلاس دیده بود رو دید و چشماش کاملا بسته شد.
"شی بخیر فلیکس"
Vote and comment ♥️
KAMU SEDANG MEMBACA
NIGHT HAS COME 🩸(complete)
Fiksi Penggemar° گروهی از دانش اموزان مدرسه معروف سئول برای تفریح به ژاپن سفر میکنن، اما هیچکدوم از اونا خبر نداشتن که این سفر قراره سفر مرگباری برای اونا باشه سفری که قراره برای زنده موندن مبارزه کنن و..... ° ژانر: جنایی، رمزالود، ترسناک، هیجان انگیز، کمی طنز، ما...