عشق یا حماقت

214 51 50
                                    

با دو دستم به نرده ها چسبیده بودم تا نخورم زمین،جیمین با خنده های بلند دست یونگی و هوسوک رو چسبیده بود و با هم یه دایره تشکیل داده بودند

×هیونگ باید اینجوری بایستی منو ببین ....یا هوسوک هیونگ کونتو بده جلو

با قهقه های یونگی هوسوکی که پخش شده بود رو از روی زمین بلند کردند و توی همون حالا چشمش به من که گارد های دور زمین رو چسبیده بودم دید ،چیزی به یونگی گفت و اون هم به من نگاه کرد و بعد بالبخند سری به تایید تکون داد

به جیمین که با لبخند بهم نزدیک میشد نگاه کردم،باظرافت و مهارت روی یخ سر میخورد ،آب دهانم رو به سختی قورت دادم و محو زیبایش شدم احساس میکردم دورش رو حاله ای از نور گرفته وقتی بهم رسید با لبخند دستم رو از گارد جدا کرد و من تازه اون زمان بود که با برخورد دستش به دستم و رد شدن برق ۲۰۰ولت از بدنم تازه به خودم اومدم و فهمیدم که مدت زیادیه که نفسم رو حبس کرده بودم

×باید اینجوری بایستی ببین

و بعد با سر به پاهای خودش اشاره کرد

وقتی مدل ایستادنم رو تصحیح کردم دستم رو کشید و دونفری حالا وسط پیست بودیم

مدل مختلفی از حرکات رو نشونم داد بعد هر دو دستمون رو پشت کمرمون گذاشتیم

×خوب حالا پای راستت رو جلو بیار و با پای چپت خودت رو سور بده و پای چپت رو جلو بیار و با راستت خودت رو سور بده ...اینجوری.....بعد همین جوری ادامه بده و سرعت بگیر ...

وقتی شروع کردم نزدیکم شد و دستش رو به کمرم فشورد

×کمرت باید خم باشه یه کم خم شو

با کاری که کرد هول شدم و پاهام توی هم پیچ خورد و جیمین رو هم همراه خودم پایین کشیدم

انگار زمان ایستاد ،انگار محیط اطرافمون تغییر کرد ،حس کردم انگار فقط خودم هستم و خودش،انگاری توی دریاچه ای از عسل داشتم غرق میشدم ...میشه خواهش کنم کسی نجاتم نده ؟؟..میشه همینجا بمیرم؟؟؟....فکرش رو بکن کوک ...دلیل مرگت غرق شدن توی یک جفت چشم عسلی باشه عسلی که انگار زنبور های سازندش از گل های وانیل تغذیه کرده بودند ،بوی وانیلی رایحسش داشت زیر دلم رو پیچ وتاب میداد .....وات.....اوه فاااااک!!!!

داشتم ....داشتم ....سفت میشدم درحالی که جیمین روم افتاده بود و اگه بلند نمیشد می فهمید که زدم بالا

با لبخند خجولی به سختی خودش رو از روم بلند کرد،ولی تمام سعی خودش رو کرد که پررو و تخس رفتار کنه

×یاااا پس چرا مثل توفو چسبیدی زمین ....بلند شو دیگه

سرم رو کج کردم و لبام رو جلو دادم با چشم های گرد شده از تعجب چند باری پلک زدم و پرسیدم

-وووِ؟؟؟؟چی؟؟!!!......تو؟؟!!! توفو؟؟....هاه!!!!!.....من رئیس کل گروه جئونم....

انگشت اشارم رو به صورت دایره وار چرخوندم و به پیست اشاره کردم و ادامه دادم

🌹  Fake Omega is real🌹Where stories live. Discover now