جفت های هورونی

418 74 30
                                    

با لوهان توی اتاقم روی تخت نشسته بودیم سعی کردم سوال پیچش نکنم تا خودش اگه دوست داره راجبش صحبت کنه

#خوب ....او سوهو نامزدمه....یعنی.....بود.

با تعجب نگاه کردم ولی حرفی نزدم تا خودش ادامه بده

#خوب ما از گروه چابول هستیم...شرکت های حرمی وشاخه شاخه.....خانوادمون برای اتحاد دو شرکت و ادغامشون تصمیم گرفتن ما باهم نامزد کنیم ....من توی پوستم نمیگنجیدم چون از زمان دبیرستان عاشق سوهو بودم ....

لوهان ساکت شده بود و توی فکر رفته بود انگار داشت به اون دوران فکر می‌کرد ، به نرمی پرسیدم

+خوب؟؟؟پس چیشد که نامزدی رو بهم زدی

لوهان سرش رو بالا آورد و با قطره اشگی که توی چشماش برق میزد فقط یک کلمه لب زد

#خیانت

====================
جین روی شونم دستو پا میزد تا خودش رو پایین بکشه اما من سفت چسبیده بودمش نامجون که با خنده کنارم راه میومد بادست یه ضربه محکم به بوت جین کوبید

<یه دیقه آروم بگیر بیبی بوی

جین با مستی داد زد

×توووووهم یک دقیقه خفشووووو بددددبوی

نامجون رفت پشت سرم و به جین خیره شد از روی سر شونه هام بهشون نگاه انداختم که دیدم جین هم با صورتی سرخ شده سرش رو بالا گرفته و به نامجون نگاه میکنه

<درسته بیب....من یه بد بوی هستم و الان فکرای خیلی بد و کثیفی توی سرمه

با حرف نامجون بوی خامه و توت‌فرنگی‌های شیرین بینیم رو پرکرد با نیش خندی من هم ضربه ای به بوت های خوشگلش زدم

[انگار یکی اینجا از حرفای کثیف آلفاش هرونی شده

در لحظه بوی خوش خامه هاش جاش رو به بوی ترش شده داد و جین با ناراحتی گفت

×اون آلفای توِ نه من ....آلفاااای تو واون امگای خوش شانس....آآآه....فاک بهش امگای لعنتی

با زمزمه هاش من و نامجون قه قهه بلندی زدیم

<ووواااووو....کیم سوکجین تو خیلی خنگی..(باز هم قهقهه)

به ماشین که رسیدیم نامجون درش رو باز کرد ومن همون جور با جین روی شونه هام روی صندلی عقب نشستم و حالا جین روی پاهام نشسته بود پاهاش هر کدوم یک طرفم بود و فیس تو فیس نگاهم می‌کرد به بینی و گونه های گل انداختش نگاه میکردم آبی چشماش که از زور مستی خمار بودند تیره تر از همیشه شده بود

با لب های برچیده و با لجاجت تمام گفت

× دیگه به اون امگای فاکییییی فکر نمی‌کنم....اگه قرار باشه شما رو داشته باشم.....(سکسکه) پس اغواتون میکنم

🌹  Fake Omega is real🌹Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon