نگاهش پیش چانگبین بود و داشت بهش گوش میکرد. فکرش؛ اما جایی پیش لبهای چان بود که در تایید حرفهای چانگبین تکون میخورد.
همون لبهای پفکی و برجسته که چند وقت پیش مزهاش رو چشیده بود. دلش برای بوسیدن اونها تنگ شد. بوسههای چان رو دوست داشت، لبهاش کل لب خودش رو میپوشوند و جایی رو از بوسهاش خالی نمیگذاشت. لبهای مینهو مکمل لب خودش بود و وقتی روی هم میگذاشتنشون مثل تیکههای پازل هم رو کامل میکرد. نمیتونست انتخاب کنه کدوم رو بیشتر دوست داره، هر دوی اونها به نوعی خاص بودن و بوسههاشون باهم فرق میکرد."هی... حواست پیش منه؟"
چانگبین پرسید و نگاه مشکوکی بهش انداخت.کلافه از افکار توی ذهنش سرش رو تکون داد و دنبال جوابی برای چانگبین گشت؛ ولی چی میتونست بگه؟
داشتم به لبهای چان هیونگ فکر میکردم و با دوست پسرم مقایسهاش میکردم؟ یا باید میگفت دلش برای بوسیدنش تنگ شده؟"عام... چیزه... دیشب فیلم دیدم، داشتم به لیریک آهنگش فکر میکردم"
"دیگه من توضیحاتم رو دادم بعداً سوال نکن"
چانگبین گفت و بعد از برداشتن وسایلش با ذکر اینکه میره باشگاه و دیر برمیگرده، بیرون رفت.تنها شدنش با چان به استرسش اضافه کرد، کاغذی برداشت و مشغول نوشتن لیریک جدیدی شد تا ذهنش رو آزاد کنه. با صدای مخصوص پیام مینهو گوشیش رو برداشت و در جواب اینکه پرسیده بود کجایی، تنها نوشت استودیو ضبط چان.
گوشی رو کنار گذاشت؛ ولی قبل از اینکه دوباره خودکار رو بهدست بگیره چان دستش رو گرفت و سمت خودش کشید."بیا اینجا"
به رون پاش ضربهای زد.جیسونگ بیحرف پاهاش رو جلو کشید و روی پای چان نشست. نگاه کردن از این فاصله فقط دلش رو برای لبهاش تنگتر میکرد و حس خواستنش رو بیشتر. نفسهاش کوتاه و تند شده بود و نگاهش هر جایی میچرخید جز صورت چان. برای آروم کردن خودش رو با دکمهی لباس چان سرگرم میکرد و لبش رو اسیر دندونهاش کرده بود.
حالا که توی موقعیتش بود بهجای اینکه بهترین استفاده رو ببره، استرس گرفته بود و نمیدونست باید چیکار کنه تا آروم بشه.
تمام تلاشش رو میکرد تا مودب سر جاش بشینه و مثل یک همستر وحشی روی چان نیافته و تا خون انداختن لبهاش نبوستش.چان خیلی ریز از حرکتهای بامزهی جیسونگ خندید و گونهاش رو نوازش کرد.
"پس برای همینه استی بیبی گرل گروه صدات میکنه""عا... هیونگ"
باز هم به غرولند بامزهاش خندید.
"من میتونم این بیبی کیوتی که روی پام نشسته رو ببوسم؟"مودبانه پرسید و سر جیسونگ رو به بالا هدایت کرد تا توی چشمهاش خیره بشه. میدونست جیسونگ جوابش رو نمیده و خودش باید از توی چشمش میخوند.
جیسونگ پلک آرومی زد به لب چان خیره شد و چشمهاش رو بست. ثانیهای بعد گرمای لب چان رو حس کرد و با بوسهی آرومش قند توی دلش آب شد.
چان لبهاش رو به آرومی تکون میداد و میبوسیدش، سعی کرد خجالتی که دچارش شده رو کنار بزاره و تو بوسه همراهی کنه.
اولین بارش که نبود؛ اما همین فکر که دفعهی قبلی حین سکس بوسیده بودتش، کمی شرمزدهاش میکرد.
YOU ARE READING
Flight Night
Fanfictionقضیه از اونجا شروع شد که چان شب رو توی اتاق دیگهای موند... !!! اسمات خالص کاپلها: چانمینسونگ، چانگجین ژانر: زندگی واقعی، اسمات