7

618 54 31
                                    

When Chan is not around...

آخرین کارهای رزرو رو هم انجام داد و سمت خوابگاه دوست پسرش رفت. تعطیلات بین کامبکشون نزدیک بود و مینهو می‌خواست به‌جای خونه رفتن، از بودن پیش دوست پسرش استفاده کنه.
همین الان هم زندگی کردن با شش تا پسر دیگه دستشون رو برای بودن کنار هم بسته بود و این تعطیلات بهترین فرصت برای هردوشون بود، البته اگه پسر کوچکتر نمی‌خواست به خونه برگرده.
با کلیدی که داشت وارد خوابگاه شد، چان با شنیدن صدای در سرش رو از توی لب‌تاپ بیرون آورد. نود و شش درصد مواقعی که مینهو این‌جا می‌اومد به‌خاطر جیسونگ بود.

"‌حمومه"
اطلاع داد و دوباره به کارش برگشت.

مینهو سمت حموم مشترک خوابگاه رفت و بدون در زدن وارد شد و خب انتظار نداشت کون لخت هیونجین رو که سرپایی در حال استفاده از توالت فرنگی بود ببینه.
با عجله در رو بست و چشم غره‌ای به چان که ریز ریز می‌خندید، رفت. با خارج شدن هیونجین دوباره وارد حموم شد و در رو قفل کرد. در شیشه‌ای مات حموم رو باز کرد و هم‌زمان پسر رو صدا زد تا نترسه.
جیسونگ با بدن کفی زیر دوش وایساده بود و بخار آب داغ اطرافش رو پر کرده بود. با لذت مشغول تماشای پسرکش شد و از دید زدن هیچ نقطه‌ای از بدنش نگذشت.
دست دراز کرد و آب رو بست، سمت مینهو برگشت که به در تکیه داده بود و خیره‌ی بدنش بود.

"میای داخل؟"

"نه"
بدون این‌که نگاهش رو از کون جیسونگ برداره گفت. باید اون‌قدری تشنه می‌شد که توی تعطیلات بهترین استفاده رو ببره.

سری تکون داد و شامپو رو به‌ دستش داد، داخل وان پر از آب نشست و اجازه داد تا انگشت‌های مینهو بین موهاش بچرخه و سرش رو بشوره.
کف دستش رو آروم، روی سر جیسونگ حرکت می‌داد و با انگشت‌هاش پوست سرش رو لمس می‌کرد، دستش رو پایین‌تر برد و گردنش رو ماساژ داد. پشت گوشش رو نوازش کرد و موهاش رو شست.

"یه اتاق رزرو کردم"

"برای تعطیلات؟"

"آره... خونه که نمی‌خواستی بری؟"

"نه" نفس آرومی کشید و ادامه داد.
"می‌خوام با تو بیام"

لبخند کوچکی زد و سر جیسونگ رو به عقب کشید. لب‌هاشون رو، روی هم فشرد و آروم بوسیدش. شیر آب رو باز کرد و موهای نرم جیسونگ رو آبکشی کرد. حوله‌ای به دستش داد و از حموم بیرون رفت.

"کارتون زود تموم شد"
چان با خنده‌ی ریزی اعلام کرد و در جواب انگشت فاک مینهو براش بلند شد.

سه روز بعد تنها وسیله‌ای که همراهشون بود، ساک مسافرتی مینهو بود که با لباس‌ها و وسایل هردوشون پر شد. دست توی دست پسر سمت خونه‌ی خلوت و محافظت شده‌ی لب ساحل قدم برمی‌داشت. دل تو دلش نبود که بتونه نمای خونه رو به جیسونگ نشون بده و البته یه کارهایی هم همون‌جا انجام بده‌.
خودش زودتر وارد شد تا بتونه واکنش جیسونگ رو بعد از دیدن خونه ببینه. جیسونگش با چشمایی که از ذوق گرد شده بود سمت استخر شیشه‌ای گوشه‌ی خونه به راه افتاد. نمای دریاچه چیزی بود که از سمت تخت و در ادامه از توی استخر دیده می‌شد.
خوشحال از سلیقه‌ی خوب دوست پسرش توی بغلش دوید و بوسیدش‌. بوسه‌های کوتاه و پشت سرهمی روی لب و صورت می‌نشوند و ذوقش رو نشون می‌داد.

Flight NightWhere stories live. Discover now