یک هفتهای میشد دوست پسرش رو ندیده بود. تریراچا برای برنامهی شخصیشون به اروپا سفر کرده بودن و حالا بعد یک هفته فاصلهای که بینشون افتاده بود، جیسونگش به کره برگشته بود. تمام اون تایم یک روزهای که از برگشت پسر کوچکتر به کره میگذشت رو با فکر به اون سر کرده بود و برنامههاش رو انجام داد.
و حالا اون اینجا بود، توی خوابگاه دوست پسرش و چند قدم با اتاق محبوبش فاصله داشت.
سری به نشونهی سلام برای هیونجین خم کرد و وارد اتاق چانگبین شد."میگم که..."
لحظهای برای گفتن حرفش مکث کرد، دست پشت گردنش کشید و به اتاق جیسونگ نگاهی انداخت.چانگبین به راحتی متوجه منظورش شد، اون خوابگاه رو خالی میخواست.
"باشه هیونگ"مینهو خندهی معذبی کرد.
"هیونجین هم هست""میبرمش با هم نهار بخوریم، بعد هم میریم باشگاه"
ضربهای به باسن خوش فرمش زد.
"دمت گرم"چانگبین سری از روی تاسف تکون داد و با گرفتن دست هیون به بیرون هدایتش کرد.
از خالی شدن خوابگاه که مطمئن شد سمت اتاق پسرکش قدم برداشت.جیسونگ با لبخندی نگاهش کرد.
"همه رو بیرون کردی""دوست ندارم کسی صدای نالههات رو بشنوه"
"ولی به چان هیونگ اجازه دادی"
مینهو ساکت موند، جوابی هم نداشت بده. رابطشون با چان واقعاً عجیب بود، درست بود که اعضا قرار گذاشتن اون دوتا رو به راحتی قبول کرده بودن؛ اما رابطهی سه تاییشون با چان اصلاً عادی نبود.
جیسونگ نگاهی به دوست پسر غرق در فکرش انداخت.
"اشکالی نداره، نمیزاریم کسی بفهمه"مینهو آهسته سری تکون داد. جیسونگ رو به آرومی روی پاش نشوند، لبهاش رو بوسید، دست دور کمرش حلقه و دلتنگیهاش رو رفع کرد. بی عجله میبوسید و بوسیده میشد. لبهاشون روی هم تکون میخورد و عمیق همدیگه رو میبوسیدن. دست جیسونگ سرش رو نزدیک خودش نگه میداشت و کمرش با داغی دست مینهو میسوخت.
زبون مینهو توی دهنش میچرخید و خیسی بزاقش روی چونهاش میریخت. مکی به زبون مینهو زد و سرش رو عقب کشید. لبهاش از هم باز مونده بودن و تند تند نفس میکشید. بوسههای مینهو روی صورتش نشست، پیشونی، پلک، گونهها، خط فک و در آخر دوباره لبش رو بوسید.مکی به نرمهی گوشش زد و همزمان با تکون خوردنهای جیسونگ روی دیکش، گردنش رو با لبهاش لمس میکرد، نمیتونست مارکی از خودش به جا بزاره و پوست لطیف گردن دوست پسرش هم اجازه خشونت بهش نمیداد.
نرمهی گوش جیسونگ رو که سرخ شده بود، بین لبهاش گرفت و به آرومی بوسید، زیر گوشش رو لیس زد و انگشتهاش رو روی گردنش کشید. سرش رو چرخوند و بوسهای رو خال گردن جیسونگ گذاشت و دست داخل شلوارش برد و بوت داغ و نرمش رو بین چنگ دستهاش گرفت.
تیشرت جیسونگ رو از تنش کند، زبونش رو از گردن تا ترقوهی جیسونگ کشید و رد خیسی بهجا گذاشت. دندونش آروم جایی بالاتر از نیپلش رو گاز گرفت و با خیال راحت مال خودش رو مارک کرد. لبهاش دور نیپل جیسونگ نشست و اون تیکهی سرخ رنگ بدنش رو زبون زد. با هر نالهی جیسونگ بیشتر مشتاق میشد و بازی کردن با دوتا نیپلش رو طولانیتر میکرد.
YOU ARE READING
Flight Night
Fanfictionقضیه از اونجا شروع شد که چان شب رو توی اتاق دیگهای موند... !!! اسمات خالص کاپلها: چانمینسونگ، چانگجین ژانر: زندگی واقعی، اسمات