When Minho is not around...
چند روزی از عوض شدن خوابگاهشون و تقسیم شدن به گروههای دونفره میگذشت. زوجهای عاشق گروه هر کدوم دست پارتنر خودشون رو گرفتن و یکی از خونهها رو انتخاب کردن، این وسط چان مونده بود که نه میتونست با دوست پسرهاش به خوابگاه بره و نه میخواست که تنها بمونه.
به اعضای گروهش گفته بود که فرق نداره با کی هم خونهای میشه و فلیکس با راضی کردن جونگین، اون رو پیش چان فرستاد.با وسایلش از خونه برگشت و در خوابگاه رو باز کرد و چمدون و کیف حاوی لباسهاش رو داخل آورد. با دیدن چانی که خم شده بود بین وسایلش و مثل همیشه فقط یه باکسر تنش بود، نفسش رو نالان بیرون داد. هر سری با دیدن باسن خوشفرم و بزرگش، اون سوراخ باز شده و سرخ چان جلوی چشمش میاومد. با این صحنهای که دیده بود و سوالاتی که از قبل توی ذهنش مونده بودن، یک سوال داشت بیشتر مخش رو میخورد، بالاخره کی تاپه؟
"هیونگ یه سوال بپرسم؟"
چان سرش رو از بین جعبههاش بیرون آورد و نگاهش کرد.
"حتما""عام... خب ببین فقط برام سوال شده... باشه؟"
"اشکال نداره آیانی"
"بین تو و لینو هیونگ کی تاپه؟"
اونقدری سریع جملهاش رو بیان کرد که حتی خودش هم نفهمید چی گفته."چی؟!"
"میگم که بین تو و لینو هیونگ کی تاپه؟"
اینسری آرومتر جملهاش رو گفت.گوشهای چان در ثانیه سرخ شدن و نگاهش رو به جای دیگهای دوخت.
"خب دوتامون"
"آخه چهطوری؟"
"یعنی چی چطوری؟"
"یعنی براتون مهم نیست که کی زیر اون یکی باشه؟"
یکم داشت خجالت میکشید؛ اما باید جواب سوالهاش رو میگرفت."نه آیان... به هر حال ما هردومون مردیم... با بدن یکسان... لذتی که هر جایگاه میده در نوع خودش برطرف کنندهی نیازمونه"
"آخه لینو هیونگ... اون ازت کوچیکتره... و همینطور ظریفتر"
"ربطی نداره... اون هم یک مرد بالغه و مهم... خب مهم عضوشه"
با کلافگی و معذب خندید و دستی پشت گردن کشید."پس راضی بودی!"
چشمهای چان در ثانیه گرد شد.
"آیان... خدای من... از کی انقدر بیتربیت شدی؟"
"بیخیال هیونگ... به هر حال منم یه مردم"
"باورم نمیشه انقدر بزرگ شدی که دربارهی این مسائل باهات صحبت میکنم"
"راستشو بگو هیونگ... راضی بودی؟"
در ادامهی حرفش انگشتش اشارهاش رو سمت چان گرفت.
"پیچوندن نداریم!!"
YOU ARE READING
Flight Night
Fanfictionقضیه از اونجا شروع شد که چان شب رو توی اتاق دیگهای موند... !!! اسمات خالص کاپلها: چانمینسونگ، چانگجین ژانر: زندگی واقعی، اسمات