لطفا برام روی پاراگرافها حسابی کامنتای قشنگ بذارین و یادتون نره ستاره پایینی رو هم واسم پررنگ کنید 🥰🌹
---------------
با حس اینکه بیشتر از همیشه سردش شده سعی کرد دستش رو دراز کنه و پتوش رو روی خودش بکشه اما انقدر بیحال بود که حتی حس این کار رو هم نداشت.
از دیروز که مجبور شده بود یه مدت تقریبا طولانی رو تو هوای سرد زمستون و بدون لباس مناسب تو ایستگاه منتظر اتوبوس بمونه حس میکرد که سرما به مغز استخونش نفوذ کرده و وقتی رسیده بود خونه سعی کرده بود با نشستن تو وان آب داغ خستگی و سرما رو از خودش دور کنه اما از اونجایی که زیادی خسته بود همونجا خوابش برده بود و وقتی از خواب پریده بود که آب یخ کرده بود و سرماخوردگی و بدن درد رو با همه وجودش حس میکرد.
تنها کاری که تونسته بود بکنه این بود که یکم زیر دوش آب داغ بایسته بعد هم خودش رو خشک کنه و با هر سختیای که بود بره قرص برداره و در نهایت به اتاقش برگرده؛ خودش رو زیر دو تا پتو مدفون کنه تا با استراحت سعی کنه قواش رو برگردونه.
دلش نمیخواست مرخصی بگیره اما انگار چاره ای نداشت پس دستش رو دراز کرد و از موبایلش به همکارش پیام داد که حالش خوب نیست و فردا رو براش مرخصی رد کنه و بعد هم خوابش برد...
انگار صدای زنگ موبایلش رو از فاصله دوری میشنید اما حتی حس باز کردن پلکاش رو هم نداشت... بدن درد داشت و همه بدنش عرق کرده بود... هم گرمش بود و هم سردش بود! خودش هم حال خودش رو نمیفهمید... وقتی دید صدای زنگ موبایلش قصد قطع شدن نداره بیحال پلکاش رو از هم فاصله داد و دستش رو دراز کرد تا گوشیش رو برداره. بدون نگاه کردن به تماس گیرنده دکمه اتصال تماس رو زد و گوشی رو به گوشش چسبوند...
چان_بکهیون؟ کجایی؟ چرا نیومدی مدرسه؟ حالت خوبه؟
بکهیون با شنیدن صدای چانیول لبخند بیجونی زد و سعی کرد حرف بزنه هرچند که گلوش انگار بهم چسبیده بود.
+خ..خوبم! یک..م سرما خوردم...
_خدای من! چرا مراقب خودت نبودی؟ الان... الان... میتونی لوکیشنت رو بفرستی تا بیام پیشت؟
به سختی سعی کرد تا بلند بشه و به پشتی تختش تکیه داد. الان که سنگینی اون پتوها از روش برداشته شده بود انگار حس بهتری داشت.
+خوبم یول، نیازی نیست که بیای اینجا.
_ مدرسه الان تموم شد. میتونی آدرست رو برام بفرستی؟ میخوام بیام پیشت.
بکهیون به سختی سرفه زد
+نمیخواد بیای! توهم مریض میشی! برو خونه و درسات رو بخون!
_اگه لوکیشنت رو نفرستی مجبور میشم به بابام زنگ بزنم و آدرست رو ازش بگیرم. پس بگو کجایی...
YOU ARE READING
𝓜𝔂 𝓟𝓻𝓲𝓿𝓪𝓽𝓮 𝓣𝓮𝓪𝓬𝓱𝓮𝓻
Fanfictionخلاصه: چانیول دانشآموز دبیرستانی که یه کراش بزرگ روی معلم ریاضی تازه وارد مدرسهاش میزنه و حالا قراره ببینیم چجوری قرار معلم بیون جدی و سختگیر رو به دست بیاره... روزهای آپ: پایان یافته Writer: Infinity Genre: Romance, Smut, School Au, Fluf, Happ...