Part 6

372 89 27
                                    

بکهیون با حس کردن لرزش گوشیش توی جیبش دستش رو به سمتش برد و همینطور که داشت بچه ها رو که مشغول حل کردن سوال بودن نگاه میکرد درش آورد و قفلش رو با کرد و با دیدن پیام چانیول روی گوشیش لبخند رو لبش اومد

_بعد از مدرسه بریم سینما؟

سرش رو بلند کرد و سعی کرد بدون اینکه اثری از لبخندش معلوم باشه به چانیول که از آخر کلاس داشت نگاهش میکرد و نیشش باز بود چشم غره بره

+حواست به کلاس باشه پارک چانیول!

نوشت و دکمه ارسال رو فشرد و بعد از سر دادن گوشیش تو جیبش گفت

+کسی داوطلب نیست که این سوال رو حل کنه؟

چشمش رو تو کلاس گردوند و وقتی دید کسی دستش رو بالا نگرفته چشماش رو چرخوند

+اگر یه نفر همین الان نیاد سوال رو حل کنه یه نمره از همتون کم میکنم!

با بدجنسی تهدید کرد که باعث شد ناله بچه ها بالا بره. با اینکه شاگرد خوب سر کلاس زیاد داشت اما اون سوال برای المپیاد ریاضی بود و زیادی سخت! خودش هم میدونست که ممکن نیست بچه‌ها بتونن اون سوال رو حل کنن. حداقل نه تو اون زمان کم. اما خب یکم حرصش گرفته بود و تا خواست دوباره چیزی بگه چانیول از آخر کلاس بلند شد و به سمت تخته حرکت کرد.

از جواب بکهیون حرصش گرفته بود. اون بهش قول داده بود که باهاش سر قرار میاد اما دو روز تمام تو خونه استراحت کرده بود و مدرسه نیومده بود و به چانیول هم اجازه نداده بود بره عیادتش و حسابی دلتنگش کرده بود و الان هم به پیامش اونجوری جواب داده بود.

پارک چانیول حسابی دلخور بود! میخواست به بکهیون ثابت کنه که میتونه هم درس بخونه و هم با اون باشه... برای همین گچ رو از روی میز معلم برداشت و به سوال خیره شد. درسته که سر میزش تلاشی برای حلش نکرده بود و الان خیلی یهویی پای تخته اومده بود اما میخواست ثابت کنه که میتونه حلش کنه.

با تجزیه و تحلیل سوال شروع کرد به حل کردنش و در کمال ناباوری بعد از حدود 5 دقیقه موفق شد حلش کنه و گچ رو کنار کذاشت و ساکت به معلمش خیره شد

بکهیون نگاهی به جوابش انداخت و سری تکون داد و گفت

+آفرین. جوابت درست بود؛ اما حل کردنش خیلی طول کشید! راه آسون‌تری هم برای حل کردنش بود. میتونی بشینی.

چانیول که این بار دیگه واقعا حرصش دراومده بود دستش رو مشت کرد و سمت صندلیش رفت و باعث شد بکهیون سمت تخته برگرده و لبخند شیطونی بزنه.

بعد از پاک کردن لبخندش از لبش کاملا جدی شروع کرد به حل سوال و تو سه دقیقه هم سوال رو حل کرد و هم توضیحش داد و به سمت بچه‌ها برگشت و پرسید

+کسی سوالی داره؟

کسی چیزی نگفت و بکهیون ادامه درسش رو از سر گرفت. با اینکه کلاس بکهیون همیشه خشک نبود و خیلی وقتا برخوردش خوب بود اما وقتایی که جدی میشد هیچکس جرات نفس کشیدن سر کلاسش رو نداشت چون بدجوری تلافی میکرد.

𝓜𝔂 𝓟𝓻𝓲𝓿𝓪𝓽𝓮 𝓣𝓮𝓪𝓬𝓱𝓮𝓻Where stories live. Discover now