Part 9

354 85 21
                                    

لطفا قبل از شروع داستان اون ستاره پایینی رو پر کنید و لطفا با کامنتای قشنگتون بهم انرژی بدید😍🫂
____________

+پارک چانیول! خانوادت به من اعتماد کردن که گذاشتن تو بیای خونه من درس بخونی! و این دلیل نمیشه که بخوای با این کارات بیخیال درس بشی!!

_بکهیونییی! نمیشه یکم با دوست پسرت خوش بگذرونی و بعد درس بخونیم؟ هوم؟ لطفا؟

همینطور که داشت به بکهیون نزدیک‌تر میشد گفت و بکهیون داشت فقط نگاهش میکرد و چانیول هم که دید نقشش در حال گرفتنه فرصت رو غنیمت شمرد و لباش رو قفل اون لبای صورتی کرد. بکهیون فقط زیادی خوشمزه و دوست داشتنی بود.

لباش رو حرکت داد و بوسشون رو خیس‌تر از همیشه ادامه داد بکهیونش رو روی کاناپه خوابوند و خودش هم روش خیمه زد و همین حرکت کوچیک باعث داغ شدن هرچه بیشتر هردوشون شد.

یکی از دستای چانیول همونطور که داشت میبوسیدش از گردنش جدا شدن و روی دکمه‌های پیرهن بکهیون سر خورد و باعث شد برقی از بدن داغ شده بکهیون بگذره و به سرعت دستش رو روی دست چانیول بذاره.

چانیول اما عقب نکشید و صورتش رو تو گردن بکهیون فرو برد و لاله گوش بکهیون رو تو دهنش کشید و عمیق و با احساس مکید که باعث شد بکهیون برای کنترل کردن خودش لبش رو به شدت گاز بگیره و برای جدا کردن چانیول تلاش بیشتری بکنه و اون یکی دستش رو به شونه چان برسونه تا اون رو از خودش فاصله بده.

چانیول همینطوری که داشت گردن دوست پسرش رو میبوسید با صدایی که به شدت خش دار شده بود و ضربان قلب بکهیون رو از اون چیزی که بود بالاتر میبرد به حرف اومد.

_چرا پسم میزنی؟ هوم؟ منو نمیخوای؟

اینطوری نبود که در حالت عادی زور بکهیون به چانیول نرسه و اتفاقا برعکس کاملا زورش بهش میرسید اما حالا با وجود بوسه‌هایی که چانیول بهش هدیه میداد واقعا احساس می‌کرد تنش سست شده؛ همه تلاشش رو کرد که موقع حرف زدن صداش نلرزه اما خیلی هم موفق نبود و صدای لرزونش خواستنش رو بدجوری لو میداد.

+برو عقب یولا!

چانیول اما عقب نرفت و در عوض لباش رو روی ترقوه بکهیون که با باز کردن سه‌تا دکمه اولش معلوم شده بود گذاشت و گفت

_مطمئنی این چیزیه که میخوای؟

معلومه که نه! البته بکهیون اینو تو ذهنش گفت اما در واقعیت سعی کرد چان رو از روی خودش بلند کنه و چان هم که حس کرده بود شاید داره بکهیون رو اذیت میکنه بالاخره عقب کشید اما بلند نشد و از اون فاصله نزدیک به بکهیون زل زد و گفت

_بهم بگو چرا... و منم میرم عقب!

+منو تو الان باید درس بخونیم! و من الان معلم فاکیتم و تا وقتی که تایم کلاسمونه حتی فکرشم نکن پارک چانیول!

𝓜𝔂 𝓟𝓻𝓲𝓿𝓪𝓽𝓮 𝓣𝓮𝓪𝓬𝓱𝓮𝓻Where stories live. Discover now