Part 8

308 88 35
                                    

ووت و کامنت روی پاراگراف‌ها یادتون نره🥹🤍

______________

از اون شبی که با بکهیون اون خاطره داغ رو ساخته بود یه ماهی میگذشت و حالا به آخرای سال تحصیلی نزدیک می‌شدن؛ بکهیون دیگه اجازه نداده بود که در اون حد بهم نزدیک بشن و معتقد بود که چانیول باید روی درسش تمرکز کنه و این کارا ذهنش رو کاملا از درس دور میکنه و آنچنان هم بی‌راه نمیگفت!

به هرحال حالا کنار مادرش نشسته بود سر میز صبحانه نشسته بود و همونطور که در حال خوردن صبحانش بود به مادرش گفت

_مامان من امروز بعد از مدرسه میرم خونه بکهیون و همونجا هم درس می‌خونیم و کلاسمون رو می‌ذاریم.

خانوم پارک سرش رو سمت پسرش برگردوند و گفت

_پسرم اون مشکلی نداره که تو تقریبا هر روز میری پیشش؟ درسته که دوست پسرته اما ممکنه معذب بشه که تو، تو تمام اوقات فراغتش پیششی!

_اینطوری فکر می‌کنی؟

_با اینکه پسر خیلی خوبیه و معلومه که دوستت داره و به فکرته اما با توجه به چیزهایی که ازش تعریف کردی ممکنه از نظر مالی براش مشکل باشه که خرج تو رو هم بده! پس بهتره وقتی میری خونش شام هم ببری. به گمونم از بس اونجا پلاسی هرچی درمیاره باید بده برای پذیرایی از تو!

چانیول نمیدونست چی بگه، خودش تا حالا به این جنبه قضیه نگاه نکرده بود. شاید باید کمتر بکهیون رو تحت فشار میذاشت. مطمئن بود اگه به پدرش بگه حقوقش رو بیشتر کنه بکهیون اگر بفهمه کلی عصبانی میشه چون تو شناختی که این چند وقت ازش پیدا کرده بود فهمیده بود که تا حدی تو این جور مسائل مغروره و به هیچ وجه کمک‌های اینجوری رو از کسی قبول نمیکنه.

پس بدون اینکه چیزی بگه سرش رو تکون داد و مشغول خوردن صبحانه‌اش شد و بعد هم از خونه خارج شد تا با رانندشون بره مدرسه.

چانیول همون اوایل که گرایشش رو فهمیده بود با مادرش در میون گذاشته بود و مادرش هم پسرش رو جوری که بود قبول کرده بود و حتی همون اوایل از نگاهای خاصش و اصرارش برای اینکه اون رو معلم خصوصی خودش کنه میفهمید که پسرش رو معلمش کراش زده اما تا وقتی که خود چان بهش نگفته بود به روی خودش نیاورده بود تا پسرش آمادگی گفتن بهش رو پیدا کنه و چان هم بعد از یه مدت به مادرش گفته بود و از اون جایی که مادر چان بکهیون رو دیده و تقریبا شناخته بود و میدونست که پسر خوبیه، مشکلی با رابطه اشون نداشت.

اما خوب پدرش هنوز نمیدونست و چان واقعا میترسید که بهش بگه و تصمیم داشت بعد از فارق التحصیلی و قبولی تو دانشگاهی راجب این موضوع باهاش حرف بزنه تا مبادا پدرش اون رو از دیدن بکهیون محروم کنه!

چانیول تو ماه گذشته تقریبا به قول مامانش تو خونه بکهیون پلاس بود! از ساعت کلاس‌هاش خبر داشت و هر موقع که کلاس نداشت خودش رو به بهونه‌های مختلف میرسوند خونش و بکهیون هم همیشه با لبخند ازش استقبال کرده بود و هیچ وقت نه حرفی زده بود که مخالفتشو نشون بده و نه کاری کرده بود که اون رو ناراحت کنه!

𝓜𝔂 𝓟𝓻𝓲𝓿𝓪𝓽𝓮 𝓣𝓮𝓪𝓬𝓱𝓮𝓻Where stories live. Discover now