⛧°. ⋆༺𓆩ꨄ︎𓆪༻⋆. °⛧
هشدار: این پارت برای کسانی که روحیه لطیفی دارن توصیه نمیشود.
چشماش رو که باز کرد تونست همون مرد شنل پوش رو در حال آشپزیش ببینه. دستش رو پایین برد که گوشیش رو لمس کنه، اما وقتی که لباس های قرمز ساتنی رو تنش دید شکه شد.
مرد با شنیدن صدای خش خش از پشت برگشت و پسر رو در حالی دید که میخواد از در فرار کنه. بی توجه به کار خودش ادامه داد. جونگکوک وقتی دستگیره رو چند بار کشید تونست قفل بدنش رو بفهمه.
تموم اون خونهی کوچیک رو بوی غذا برداشته بود، اما این باعث حواس پرتی جئون از کارش نمیشد. به طرف پنجره رفت و پرده رو که کشید، فقط زمین سفید و درخت های تک کاج رو تونست ببینه.
پس اونا هنوز توی جنگل بودن. جونگکوک به پنجره نگاه کرد و دستگیره رو امتحان کرد اما اون هم قفل بود.
پس گلدونی رو به دست گرفت و به طرف مرد در حال آشپزی رفت. پشت سرش قرار گرفت و قبل از اینکه گلدون به سر مرد برخورد کنه، توسط مرد گرفته شد و روی کابینت گذاشته شد.
جونگکوک کم نیاورد و مشتی حوالهی صورت مرد کرد که با ماسک پوشیده شده بود. مرد بیدرد با نگاه تیزش به اون خرگوش عصبانی قرمز پوش، کاوش میکرد.از من نمیتونی فرار کنی، رز سرخ
جونگکوک چاقوی اشپزی رو توی دستش گرفت و اون رو رو به مرد نشونه گرفت و با صدای بلندی بر خلاف ارامش مرد گفت
تو کی هستی؟!!
مرد پوزخندی به چاقوی درون دستش زد و بعد از خاموش کردن گاز، قدمی بهش نزدیک شد که موجب عقب رفتن جونگکوک در پی اون هم شد.
جایی نخونده بودم که خرگوشها وقتی افسارگسیخته میشن هم میتونن چاقو بدست بگیرن
جونگکوک اخمی کرد و چاقو رو محکم تر گرفت.
کمتر اراجیف بباف! کی هستی؟! چی میخوای!؟ فقط جواب میخوام، حرومی
ابروی مرد موقعی بالا رفت که دید پسر از به زبون اوردن فحش احساس گناه میکنه.
حرفات با احساساتت در تناقض هستن، پسرک حقهباز
جونگکوک چاقو رو امادهی ضرب کرد و به چشمای زیر ماسک تند و تیز نگاه کرد.
به حرف بیا مرتیکه! چرا منو دزدیدی؟ چرا بسته رو فرستادی؟ از من چی میخوای؟

ANDA SEDANG MEMBACA
𝘼𝙢𝙤𝙧𝙚²°
Seramپـــــٰـایــــٰــان یــــٰـافْـــــــتِـــــــهٓ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ˚★⋆。˚ ⋆ ┊ ┊ ┊ ⋆ ┊ ┊ ★⋆ ┊ ◦ ★⋆ ┊ . ˚ ˚★ ❛ 🕊️ ⊹˚․ بِـــه فَـــصْـــلْ دُوُمْــ اِم...