Monster

235 28 4
                                    

⛧°. ⋆༺𓆩ꨄ︎𓆪༻⋆. °⛧

از موقعی که به دنیا اومده بود توی گوشش خونده بودن که جفتت کیم تهیونگه، در حالی که اصلا معنی دقیق جفت بودن رو نمی‌دونست.

تهیونگ از اول تولدش که حتی نمی‌تونسته با چشماش اطراف رو خوب ببینه تا الان که ۱۷ سالش شده، همراهش بوده و همیشه مراقبش بوده.

چند روزی بود که به یک مسافرخانه‌ای نزدیک جنگلی که باید ازش تحقیق میگرفتن، رفته بودن.

تهیونگ، چمدون جونگکوک رو گرفت و توی یکی از اتاق ها مختص به خودشون، اون رو برد. هتل قدیمی و به صورت انگلیس قدیم با نوار های گچی برگی رنگ روی دیوار هاش، باعث ترس جونگکوک شده بود.

توجهی نکرد که تونست چندین مرد و یک دختر که تقریبا جوان بود رو توی قسمی از هتل که مثل یک سالن پذیرایی بود ببینه.

چشمش رو چرخوند که تهیونگ رو پیدا کنه، اما اون اونجا نبود، تا اینکه صدای جفتش رو از پشت سرش شنید که به اون افراد غریبه سلام میده.

خودش رو چسبوند به تهیونگ و با اون به طرف مبل دو نفره ای رفتن. از وقتی که پا به اون سالن گذاشته بود نگاه های دختر رو روی پاهاش و باسنش حس میکرد.

همون دختر نزدیک به جونگکوک نشست و باهاش شروع به حرف زدن کرد. هر چند که تهیونگ گرم صحت
بت با دیگر مرد ها شده بود و جونگکوک هم گه گاهی جواب های کوتاهی به سوالایی که ازش پرسیده میشد میداد یا کلا ساکت بود.

دختر دستش‌رو کشید و اون رو بلند کرد و به تهیونگ اطمینان داد که حواسش بهش هست.

جونگکوک به اتاقی کناری که رو به روی افراد توی پذیرایی بود، همراه با دختر رفت و بعد در که بسته شد تونست دو تا مردی که دم های عجیب غریبی رو دارن ببینه.

دم یکی از اونها شکل مار داشت و دیگری  مثل شلاقی بود که توی انتهاش کمانی رو داشت.

جونگکوک نفس سختی رو بیرون داد، بوی شهوت رو حس میکرد و خودش‌هم کم کم دچارش میشد.

قبل از اینکه اون دو بتونن بهش دست بزنن به طرف در حمله کرد و خواست بازش کنه که یکی از مرد ها توی گوشش بهش توپید.

اگه یک نفر از این قضیه چیزی بفهمه.. خودم سوراخ کوچیکت رو پاره میکنم

جونگکوک نگاهی به اون دو کرد و داد بلندی زد.

تـــــــهیــــــونـــــــگ

اما صداش به گوش جفتش نرسید، چون دیوار ها عایق و مرد ها و جفتش از پذیرایی به آشپزخونه رفته بودن.

جونگکوک مقاومت میکرد تا اینکه دم یکی از مرد ها پاهاش رو به هم جفت کرد و بالا کشید. مرد دیگری با دمش محکم کف پای پسر زد و باعث دگرگونی توی پایین تنه‌ی پسر شد.

𝘼𝙢𝙤𝙧𝙚²°Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora