Supportive friend

66 6 3
                                    

+از اون در فاصله بگیر کیم فاکینگ تهیونگ

تهیونگ دستی به معنی "برو پی کارت" برای جیمین تکون داد و گوشش رو بیشتر به در اتاق کار آقای پارک چسبوند.

جیمین با انگشت شست و اشارش بین دو چشمش رو فشار داد:
+احمق اون در عایق صداس

- منم روش های خودم رو دارم. پس فکر کردی چجوری از اسرار شرکت باخبرم؟
تهیونگ گفت و به سمت جیمین برگشت. پسر به دیوار راهرویی که به اتاق کار پدرش منتهی می‌شد‌، تکیه زده بود.
جیمین با ابرویی بالا پرسید:
+ حالا که اینطوره بگو ببینم آقای باخبر، چرا باید "ارتش" دنبال جی‌نا بگرده؟ چرا دو نفر از "ارتش" اومدن و با بابای من چیکار دارن؟
تهیونگ چشماش رو ریز کرد و سرکی به اطراف کشید تا مبادا کسی باشه تا حرفاشون رو بشنوه و بعد به جیمین اشاره کرد تا بیاد جلوتر
جیمین به ناچار نزدیک رفت و سرش رو جلو برد تا صدای آروم تهیونگ بهش برسه
- تا اونجا که من خبر دارم شرکتمون یه سر و سّری با ارتش داره. لابه‌لای پرونده ها چند تا قرارداد محرمانه پیدا کردم که با اینا بستنش
و بعد با انگشت به اتاق اشاره کرد.
جیمین هم متقابلا با صدای آرومی جواب داد:
+چه قراردادی ؟
تهیونگ یک نگاه به جیمین انداخت و یک نگاه به اطراف و خیلی آروم دم گوش جیمین زمزمه کرد:
-نمیدونم
و قبل از اینکه جیمین بتونه ریکشن درخوری به دقلک بازی های پسر بده، در باز شد و اون دو افسر و پشت سر اون ها پدرهاشون و آقای لی خارج شدن.
افسر کوچکتر نیشخندی به گیر افتادن اون دونفر موقع فضولی کردن زد که از چشم تهیونگ دور نموند و پسر با چشم غرّه ای جوابش رو داد.
‌.
.
.
.
.
از توضیحات پدرش مبنی بر این که نیروی ارتش قراره جی‌نا رو پیدا کنن راضی نشده بود. نمیتونست دست روی دست بزاره

+ خودم پیداش میکنم
جیمین ناگهان از جاش بلند شد گفت و پسر دیگه رو که داشت ماگ‌های قهوه رو روی میز کنار دستشون میذاشت ترسوند

-لعنت بهت... ترسیدم چی چی رو خودم پیداش میکنم
دست جیمین رو کشید و دوباره مجبورش کرد بشینه و خودشم روی صندلی کنارش رو به اون نشست.
جیمین با نوک انگشت موهاش رو از جلو چشمش کنار زد تا بتونه چشم های جدیش رو به تهیونگ نشون بده

+من نمیتونم دست روی دست بزارم وگرنه دیوونه میشم

تهیونگ دستش رو روی شونه جیمین گذاشت و جواب داد:
-منم به این عوضیا اعتماد ندارم . با اینکه میدونم عمو بفهمه سر خود داریم کاری انجام میدیم میکشتمون اما
چند ثانیه مکث کرد و ادامه داد:
-پایتم رفیق. هر کاری از دستم برمیاد انجام میدم تا اون کله فندقی رو نجات بدیم

.
.
.
.
.
از اون جایی که تحت تاثیر هورمون های استرسشون بودن تا هوا روشن شد از خونه بیرون میزنن
طبق نقشه تهیونگ قراره بره و از طریق دوربین های مداربسته آخرین لحظه هایی که جی‌نا توی شرکت بوده رو پیدا کنه.
جیمین هم به کلینیک رفت تا به بچه‌ها بگه چند وقتی درگیر پیدا کردن خواهرشه و نمیتونه بیاد. بعدش تماسی به یکی از دوستان دوران دبیرستانش زد که پلیس راهنمایی و رانندگی بود و ازش خواست کمک کنه تا ماشین جی‌نا پیدا کنن
.
.
.
.
.
-" آخرین باری که دیده شده داشت با اون پسره سوار ماشینش میشد"
جیمین راهنمای ماشین رو زد تا دور بزنه و به سمت شرکت بره
+ پسره؟ کدوم پسره؟
-"همون پسره دیگه. اسمش چی بود؟... همون دوست پسر جدید جی‌نا دیگه. کانگ بی هو؟ گانگ بی هان؟"

جیمین کمی فکر کرد و سعی کرد اسم پسر رو یادش بیاد. مطمئن بود از زبون خواهرش اسمش رو شنیده بود
+بیونگ‌هو؟

تهیونگ از اون ور خط جواب داد
-"اره خودشه کانگ بیونگ‌هو."
و بعد به یکی از آدم های اطرافش گفت:
-"این پسره جزو کارآموزای جدید نیست؟ برو پیداش کن همین الان بیارش. جیمینا من دیگه قطع میکنم"
جیمین هم جواب داد:
+تو شرکت میبینمت
دکمه قطع تماس روی فرمون رو فشار داد.
از دیروز نخوابیده بود و سرش درد میکرد و همینطور گرسنه هم بود. با اینکه دست و دلش به غذا نمیرفت اما جلوی اولین رستورانی که دید کنار زد و برای خودش و تهیونگ که دست کمی ازش نداشت غذا خرید.

وقتی به شرکت رسید از داشبورد ماسکی رو بیرون کشید و روی صورتش گذاشت. علاقه ای به این که توی شرکت پدرش بشناسنش نداشت ولی دلیل اصلیش این بود که میترسید اونایی که جی‌نا رو دزده بودن توی شرکت نفوذی داشته باشن و بفهمن جیمین داره دنبالشون میگرده.

منشی لابی با دیدن جیمین و غذاهای توی دستش فکر کرد جیمین پیک رستورانه و ازش خواست غذاها رو تحویل اون بده
+ پیک؟ من با جناب کیم تهیونگ قرار داشتم

دختر نگاه عجیبی به سر تا پای جیمین انداخت و بعد با اکراه تلفن رو برداشت تا با منشی دفتر آقای کیم هماهنگ کنه. بعد از چند جمله حرف زدن رو به پسر کرد و پرسید
-اسمتون؟
+جیمین هستم
گفت و منتظر موند تا اون دختر اجازه رفتن بده.
.
.
.
.
.
- آه ترکیدم
تهیونگ چاپستیک‌هاش رو توی ظرف خالی ول کرد و پشت مبل تکیه داد. جیمین تیکه از مخلفات غذا رو داخل دهانش گذاشت و بعد از جویدنش جواب داد
+ تو که میگفتی از گلوم پایین نمیره
تهیونگ گوشیش رو برداشت تا از دستیارش خبر بگیره
- هنوزم میگم ولی خودت که میدونی به من غذا نرسه مغزم کار نمیکنه
تقه‌ای به در خورد و با اجازه تهیونگ دستیار هائه وارد شد
- قربان اطلاعات کانگ بیونگ‌هو رو براتون آوردم
و بعد پوشه رو به دست تهیونگ داد که پسر پرسید:
+خودش کجاست؟
- امروز نیومده و تلفنش رو هم جواب نمیده
دستیارش رو بیرون فرستاد و پوشه رو به دست جیمین سپرد.
جیمین عکسی از آدرسش گرفت
+باید بریم سر وقتش
و خواست بلند شه که تهیونگ دستش رو کشید و اجازه نداد
-احتیاجی نیست ما بریم میگم بچه ها بیارنش

_______________________________^__^
های گایزز
آرمی بنگتن زاده صحبت میکنه
خوبین ؟ خوشین؟ سلامتین؟
شروع تابستون رو بهتون تبریک میگم
من که خودم تازه امروز اولین امتحانم رو دادم
گریه زشت*
این پارت رو فعلا داشته باشید تا ببینم کی میتونم ادامه داستان رو ببنویسم
من آدمیم که دلم میخواد جزییات و روند زمان رو بهتون رو نشون بدم ولی اگه بخوام اینکارو کنم تازه تو پارت ۵۰ یونمین هم رو میبینن پس بخاطر این پرش‌ها عذر میخوام

نظراتتون رو ازم دریغ نکنید♡

UnityWhere stories live. Discover now