نظر دادن رو فراموش نکنید...پارت بعدی مهمه~
~~~
به هرحال، وقت کمک کردن به خودش و البته تلافی نفرت اون پسر رسیده بود.
صبح اون روز، اخبار داشت عوامل مافیای هان رو درحال نشون میداد که دستبند به دست، وارد ماشینهای پلیس میشدن._ممنونم، بدون تو قدرت انجامش رو نداشتم.
جیسونگ احساس سبکی داشت، احساس میکرد قاصدکی درحال فرود اومدن به آرومی روی زمین ئه._حالا میخوای توضیح بدی چرا همچین کاری کردی؟
مینهو با کنجکاوی آرنجش رو روی پاهاش گذاشت و خیره به جیسونگ نگاه کرد._چرا باید برای تو توضیح بدم لی؟!
به عمق چشمهاش خیره شد اما چرا نمیتونست چیزی ببینه؟!
_دیشب چه اتفاقی افتاد؟!
بحث رو سمت دیگه ای کشوند، با اینکه جواب سوالش رو میدونست. تمام اتفاقات شب قبل رو یادش بود و احمقانه به زبون آوردن اون کلمات هم به یاد میآورد؛ "چشمهای شکلاتیات شده دلیل اینجا موندنت، اون رو نمیدونستی.!"_هیچی دستت رو بریدی.
نگاه اون رو به دستهای باند پیچی شدهاش سوق داد و ادامهی حرفش رو بیرحمانه بیان کرد.
_و مثل بچه ها بخاطرش اشک میریختی._تو پانسمانش کردی؟
با کنجکاوی ساختگی به پسر خیره شد، میدونست کار اونه._آره...تمام سرامیک جلوی در رو خونِت پر کرده بود، احساس کمخونی بهت دست نداده احیانا؟!
سوال آخرش رو کنایه وار پرسید و با کلافگی چشمهاش رو چرخوند.مینهو با نگاه کردن به پانسمان سفیدرنگ دور انگشتهای کبودش، لبخندی رو به دستهاش زد.
لبخندی که جیسونگ مطمئن بود داره اعماق وجودش رو نشون میده.جیسونگ اما اون لبخند رو به خاطر نسپرد.
_بزار برم..._شروع نکن.
_مینهو.!
فریادش تنها دلیل گرد شدن چشمهای مینهو نبود، چرا اونطور صداش کرد؟!_چی؟!
_مثل بچهها ترسیدی! چه مرگت شده؟!
نگاهش پشیمونی و یا حتی رضایت رو نشون نمیداد...اما مینهو میتونست رگهی ریزی از "نگرانی" رو ببینه._برگرد پیش فلیکس...از دیشب تنها گذاشتیاش اونجا.
و جیسونگ هم همین کار رو انجام داد؛ بلند شد و بدون هیچ حرفی قدمهاش رو سمت در کشوند درحالی که روحش رو اونجا، جا گذاشت.
حالا تمام عوامل کثیف اون خاندان و از همه مهم تر "پدرش" دسگیر شده بودن، لی مینهو از اون اطلاعات استفاده نکرد تا خودش رو بالا بکشه اما اونها رو مخفیانه تحویل پلیس داد.
منفعت خودش رو ترجیح نداد و به جای اون، تار و پود باقی موندهی خاندان هان رو از هم شکافت.
"میتونست به نفع خودش عمل کنه..."
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒆 𝒕𝒐𝒙𝒊𝒄 𝒄𝒐𝒎𝒃𝒊𝒏𝒂𝒕𝒊𝒐𝒏 𝒐𝒇 𝒉𝒂𝒕𝒓𝒆𝒅 𝒂𝒏𝒅 𝒔𝒕𝒖𝒑𝒊𝒅𝒊
Fanfiction☑️کامل شده☑️ "ترکیب سمی نفرت و حماقت" 《من کسی بودم که میخواست نفرتاش نسبت به خانوادهاش رو ابراز کنه؛ اما هیچوقت نمیدونستم چیمیشه اگه مخفیانه بین بردههایی که معامله میشدند برم و برای اون مافیای ژاپنی اطلاعات خاندان هان رو فاش کنم. رئیس مافیای...