more burning than revenge.!

110 16 2
                                    

هِی‌هِییی، لطفا بزارید نظراتتون رو بدونم نینیا:>

~~~

گیلاس خالی از شراب رو جلوی خودش قرار داد و پاهاش رو توی شکم، جمع کرد.
می‌دونست احتمالا آخرین شب اون‌ها توی اون عمارت باشه پس...
سعی داشت‌ از منظره‌ی جلوی چشم‌هاش لذت ببره.

_داشتم به این فکر می‌کردم که...از این‌جا بریم.

_اما آنجی...به رئیست فکر کردی؟
سونگ‌هی کنارش لبه‌ی استخر جا خوش کرد و پاهاش رو داخل آب برد که لرزی به تنش انداخت.

_لی مینهو نمی‌تونه مجبورم کنه این‌جا بمونم و اگر می‌تونست هم همچین کاری نمی‌کرد.
'آنجل به مینهو اعتماد داشت' این چیزی بود که درنهایت سونگ‌هی رو به وحشت می‌کشوند.

_می‌خوای کجا بریم؟
لبخند نرمی نزدیک صورتش زد اما نگرانی‌ توی‌ اون چشم‌ها مخفی نمی‌شد.

_بریم...کیوتو، یا ناگویا یا شاید سایتاما

لبخند سونگ‌هی، اون رو متعجب کرد.
_می‌تونی هرجایی بریم اما می‌دونی آخرین جایی که باهات میام کجاست خانم رابینسون؟

آنجل بودن حرف زدن، سرش رو مثل یک توله سگ کنج‌کاو، کج کرده بود.

سونگ‌هی درحالی که دستش تقریبا زیر پیرهن سونگ‌هی و روی پای اون بود نزدیک لب‌هاش لبخند دوباره‌ای زد و گفت:
_جهنم.!
~~~
*SMUT!*

می‌دونست آنجل چی می‌خواد، علاقه ای به منتظر گذاشتن دخترش نداشت.

نمی فهمید چرا سونگ‌هی عضوی از خودش نبود و چرا این فاصله چند میلی متری اینقدر طولانی شده بود. دست‌هاش رو نیازمندانه قفل گردن اون دختر کرد.

_می‌دونم که دوستش داری...
صدای خمار سونگ‌هی دلیل جدیدی برای تنگ شدن نفسش شد، اون واقعا به جنون می‌رسوندش.
درحالی که آب‌نبات آلبالویی رو بین لب‌هاش می‌گنجوند لبخند خسته ای تحویل آنجل داد.

قبل از دزدیدن آب‌نبات از بین لب‌های سوزانش، گازی ازش گرفت و لبخند سونگ‌هی همراه با فشار دادن چشم‌هاش شد.
_چطوره؟!

_دوستش دارم...
انگار کلمه‌ی "خواستن" توی لحن صداش حک شده بود...اون لحن ملتمس، مرگ سونگ‌هی بود.

تار و پود لباس ها اون رو به مرز خفگی می‌کشوند، خلاص شدن از شر شون برای سونگ‌هی کار سختی نبود.
دست‌های قفل شده‌ی آنجل رو با همون لباس محکم کرد تا دست‌های خودش رو آزاد کنه، اسیر شدن اون‌ها در ازای آزادی انگشت‌های خودش؛ آنجل حاضر به خریدن این اسارت بود.

پوستش درحال سوختن بود، رنگ سفیدش با رژلب نصفه و نیمه‌ی سونگ‌هی تزئین می‌شد و گرمای بیشتری رو بهش هدیه می‌کرد.
بوسه‌هایی که از جنس آتش، وجودش رو می‌سوزوندن و سرکش ترین شون، روی کشاله‌ی ران آنجل پا به فرار گذاشت.

𝑻𝒉𝒆 𝒕𝒐𝒙𝒊𝒄 𝒄𝒐𝒎𝒃𝒊𝒏𝒂𝒕𝒊𝒐𝒏 𝒐𝒇 𝒉𝒂𝒕𝒓𝒆𝒅 𝒂𝒏𝒅 𝒔𝒕𝒖𝒑𝒊𝒅𝒊Where stories live. Discover now