1.جفت

349 61 12
                                    

جونگکوک درحالی که از لابه لای درخت ها و بوته های جنگل می گذشت و نفس نفس می زد,پنجه هاش به برگ و شاخه ها کوبیده می شد.

"داریم نزدیک میشیم"صدای اسکار تشویقش می کرد

جونگکوک وایساد و یه بار دیگه هوا رو بو کشید.

نزدیک بود اونم خیلی نزدیک

به چشماش اجازه داد قبل دوباره مثل دیوونه ها دویدن,منقه رو بررسی کنه.

الفای خون خالص جلسه ی شکار عصرش بود که بوی ضعیف وانیل و توت فرنگی رو حس کرد.

"جفت..."اسکار غرید

بعد از ساعت ها دویدن نزدیک چشمه ای وایستاد تا یکم اب بخوره وقتی به اطرافش نگاه کرد

کله ی صورتی ای رو دید که زیر نور برق میزنه

جونگکوک یخ کرد

اون کله صورتی جفتش بود

جونگکوک بی سر و صدا به سمتش حرکت کرد و پشت بوته ها قایم شد

جونگکوک با دیدن چنین موجود زیبایی نفسش بریده شده بود

خیلی سریع میل به مارک کردنش پیدا کرد تا بتونه از در برابر همه چیز و همه کس محافظت کنه

*********

"هیونگ میشه بریم پیک نیک؟"تهیونگ پرسید

"معلومه که میشه ته برو یکم اسنک اماده کن بعدش میتونیم بریم"سوهو جواب پسر رو داد

سهون درحالی که اشک تمساح می ریخت گفت"بدون من میرین پیک نیک؟اه احساسات عزیزم"

"تو که همش بیرونی بذار یه روز بشه پاتو بذاری خونه بعد دنبال بیرون رفتن باش"سوهو غرغر کرد

سهون لب و لوچه ش رو کج کرد و به اتاقش رفت تهیونگ به ارومی خندید و سبد پیک نیک رو به هیونگش که به شکل گرگش در اومده بود داد

یکم بعد جای خوبی پیدا کردن پس سوهو سبد رو که با دهنش گرفته بود رو زمین گذاشت و تهیونگ شروع به کندن میوه کرد

"خب خب ته بزودی تولدته برای دیدن جفتت هیجان زده ای؟" سوهو بعد از برگشتن به حالت انسانیش با دهن پر از انگور پرسید

"من به جفت احتیاج ندارم هیونگ مخصوصا اگر جفتم یه الفای بی احساس باشه" تهیونگ با خنده گفت

"باشه باشه...شنیدی؟؟؟؟"سوهو یهو زمزمه کرد

"چیو شنیدم؟" تهیونگ با تعجب به هیونگش نگاه کرد

"فکرکنم یکی اینجاست ته"

با تموم شدن حرف سوهو بوته ها لرزیدن و یه گرگ سیاه و ترسناک از بینش ظاهر شد

"خ-خون خالص"سوهو با لکنت با چشمای گشاد شده از تعجب گفت

سوهو با شنیدن صدای غریدن گرگ از جاش پرید وقتی به تهیونگ نزدیک میشد صداش بلند تر می شد

Still with youWhere stories live. Discover now