3.سقوط پکی که زمانی بهترین بود

189 30 21
                                    

فلش بک

کیم ته هی : امگا,لونا و مادر تهیونگ

کیم سئو جون : الفا,الفای پک و پدر تهیونگ

کیم سئو جین :الفا,الفای پک خودش و عموی تهیونگ

********

هشدار!!!

محتوای داستان ممکن است حاوی کلمات نامناسب باشد.

********

"عزیزم تهیونگ رو دیدی؟"ته هی مادر تهیونگ از روی کنجکاوی پرسید که پسرش کجاست

سئو جون درحالی که به مدارک کاریش نگاه می کرد گفت : فکر میکنم داره با پسر همسایه که تقریبا همسن خودشه بازی می کنه"

ته هی شوهرش رو سرزنش کرد"منظورت چیه فکر میکنی؟؟؟ هیچ بادی گاردی باهاش نیست؟ اصلا کسی پیشش هست؟"

الفا خندید "اروم باش عزیزم اون یه بچست تازه دوتا از مورد اعتماد ترین بادی گارد هامون همراهشن مشکلی براش پیش نمیاد. نمی خوام جلوی لذت های کودکیش رو بگیرم"

"لذت کودکی؟چهار سالشه جونا از لذت بچگی چی میفهمه؟؟" ته هی بحث کرد.

"بای بای ته ته بیا دوباره هفته بعد بازی کنیم" بک هیون گفت

"باییی بک بک" تهیونگ به بک هیونی که داشت به پک خودش بر می گشت دست تکون داد.

"تهیونگ بیا برگردیم به پک"یکی از یادیگارد ها گفت

"اووکی"تهیونگ خندید و دست بادیگارد هارو گرفت.

یهو یکی از بادیگارد ها تو جاش خشک شد.

"چی شده؟" اونیکی بادیگارد پرسید.

"داره بهمون حمله میشه"

یکی از بادیگارد ها به سرعت به شکل گرگش در اومد تا تهیونگ رو به اتاق پنیک بره.

درست زمانی که بادیگارد داشت وارد منطقه امن می شد جلوش رو گرفتن و توسط دوتا الفا کشته شد. الفا جابه جا شد و به چشمای اشکی تهیونگ نگاه کرد.

"نترس بچه میبریمت پیش مامی و ددیت"مرد با پوزخند چندشی گفت.

"ن-نه از ته ته د-ور شو" تهیونگ زمزمه کرد

مرد از لجبازی پسر عصبانی شد و بهش سیلی زد جوری که روی زمین افتاد. دستش رو گرفت و به سمت خونه ی پک کشیدتش.

تهیونگ گریه می کرد و برای کمک جیغ می زد. اما کسی به دادش نمی رسید.

"هرزه کوچولو رو اوردیم" مرد گفت و تهیونگ رو روی زمین سرد و سخت جلوی مرد ترسناک پرت کرد.

"خدای من از نزدیک خوشگل تر هم هست" سئو جین نیشخند زد

"از فاصله بگیر!" ته هی داد زد.

"مامیی ته ته ترسیده"تهیونگ گریه کرد.

"باید از خودت خجالت بکشی ته هی اگر به جای اون اشغال من رو انتخاب کرده بودی هیچ کدوم از اینا اتفاق نمی افتاد. این هرزه می تونست توله ی ما باشه ولی تو اونو به جای من انتخاب کردی."سئو جین غرید.

"حالا برای منی" مرد گفت و به سمت ته هی رفت که بغل دوتا از افرادش بود و گریه می کرد.

"هیچکس دیگه نمی تونه مارو جدا کنه"سئو جین با زور ته هی رو مارک کرد.

ته هی از درد جیغ کشید ولی سئو جین اصلا اهمیت نداد و خون رو از گردنش لیسید.

بعد از اون لحظه هر اتفاقی که افتاد به عنوان سقوط بهترین پک شناخته میشد.

هیچ کس همچین اتفاقی رو پیشبینی نمی کرد.

همه داشتن زندگی روزمره شون رو می گذروندن اما یهو مورد حمله ی الفا ها قرار گرفتن.

متاسفانه الفای پک و اکثریت پک از بین رفتند.

عده ای هم که مونده بودن از ترس مردن فرار کردن و دیگه برنگشتن.

********

"فاک چه بلایی سرت اومده؟؟؟ چرا نمی تونی حامله بشی؟؟" سئوجین با ناامیدی فریاد زد.

دنبال وارثی بود اما هیچ پیشرفتی با ته هی نداشتن.

"جواب منو بده هرزه"سئوجین دوباره داد زد و به امگا سیلی زد.

سئوجین به سمت تهیونگ برگشت و با پوخند چندشش بهش نگاه کرد.

"پسرم تهیونگ به مادرت میگی که همین الان یه حواهر یا برادر میخوای؟"سئوجین پوزخندی زد.

تهیونگ از روی ترس زمزمه کرد و به مادرش نگاه کرد.

ته هی خیلی احساس گناه میکرد.اگر به حرف پدر و مادرش گوش داده بود و با اونا به یه جای دور می رفت و سئوجون و سئوجین رو ترک می کرد هیچکدوم از این اتفاق ها نمی افتاد.

تهیونگ لیاقتش همچین بچگی نبود.

"باشه!! حالا که مثل ادم نمی گی مجبورت میکنیم ببینی چطور مادرت رو حامله می کنم" سئوجین مثل دیوونه ها خندید.

"ن-نه اون گناه داره"ته هی گریه می کرد نمی خواست برای پسرش تروما ایجاد بشه و معصومیتش رو توی این سن کم از دست بده.

"بیاید تهیونگ رو به صندلی ببندید و کاری کنید نتونه چشماش رو ببنده"سئوجین خندید.

هرشب این روند تا چندین سال ادامه پیدا کرد.

در نهایت بدن ته هی تسلیم شد سلامتش بخاطر سوتغذیه و استراحت نکردن و سواستفاده ی مدارم و سکس اجباری بدتر شد و درگذشت..

خوشبختانه سئوجین هرگز تهیونگ رو لمس نکرد.

اما به این معنی نیست که پسر رو شکنجه نکرد و کتک نزده

الفا بعد الفا, همشون الفا بودن همیشه باعث بدبختیش بودن بخاطر اونا پدر و مادرش و پکش رو از دست داد>

ممکن نبود که پک تهیونگ نجات پیدا کنه چون کسایی که بهشون حمله کرده بودن همهشون الفا بودن درحالی که پست اونا ترکیبی از الفا,امگا و بتا بود.

از اون موقع تهیونگ با تمام وجودش از الفا ها متنفر بود. جوری که الفا ها رفتار می کردن فقط چون قوی تر از بقیه هستن. الفاها خانوادش و پکش رو نابود کردن.

بعد سالها رنج توسط دوست بچگیش بک هیون نجات پیدا کرد.

برای تهیونگ طول کشید تا با الفاهای پک اکسو راحت باشه ولی در اخر وقتی که فهمید اونا هیچ قصد بدی ندارن باهاشون اوکی شد.

********

این چپتر لعنتی چی بوددد منم تروما پیدا کردم بخدا💀

Still with youHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin