5.همون اتاق و همون تخت

154 24 0
                                    

"و این قسمت امادگی مون هستش"جونگکوک گفت.

"خوبه"بک لبخند زد.

"همم....و اون طرف زمین بازی برای پاپی هاست"جونگکوک درحالی که به جلو راه می رفت گفت.

اصلا هم سعی نمی کرد دور بشه تا نگاهش به بک و تهیونگ رو که تو حلق هم بودن نیوفته.

جونگکوک می تونست حس کنه اسکار داشت صبرش رو از دست می داد.

"من جفتم رو می خوام!"اسکار غرید

"ریلکس"جونگکوک زمزمه کرد سعی کد اسکار رو اروم کنه.

"هوف خسته شدم"کای خمیازه کشید و یکم اسنک از چانیول قاپید.

"اوه حتما باید خسته باشید,بهتون اتاقاتون رو نشون میدم میتونیم تور رو فردا ادامه بدیم"جونگکوک خودش هم داشت خسته میشد.

پس همگی به اتاقاشون راهنمایی شدن.

"هیونگیی میشه پیش تو بخوابم؟؟"تهیونگ درحالی که بازوی سوهو رو گرفته بود گفت.

"اوووه البته که می-" سوهو لبخند زد ولی حرفش بریده شد

"نه!"جونگکوک غرید درحالی که چشماش قرمز شد.

نه خودش و نه گرگش نمی تونستن فکر اینکه جفتشون با یه گرگ دیگه توی یه تخت باشه رو تحمل کنن.

"و فکر میکنی کی هستی که به من میگی نه؟؟"تهیونگ گفت درحالی که یکی از ابروهاش بالا رفت.

"جفتت"

"جفتی که منی که حتی به سن نرسیدم و بدون اجازه ی من مارک کرد؟؟"تهیونگ با پررویی جواب داد و باعث شد همه شکه بشن.

جونگکوک با عصبانیت نفسش رو بیرون داد و سعی کرد خودش رو کنترل کنه.

"بسه ته"سوهو درحالی که میترسید بزنه زیر خنده گفت.

"هرچی بیا بریم بخوابیم هیون- هی!!ولم کن ببینم!!!"تهیونگ جیغ زد وقتی جونگکوک بلندش کرد و رو یکی از شونه هاش انداختش به سمت اتاق خوابش رفت.

"میگم بذارم زمین الفای احمق عوضی بیشعور"جونگکوک در جواب یکی به باسن پسر زد که باعث شد با تعجب دهنش رو باز کنه.

جونگکوک در رو باز کرد و محکم بستتش.

نزدیک تخت رفت و تهیونگ رو انداخت روش.

"از این به بعد اینجا میخوابی" جونگکوک با لحن قاطعانه ای گغت.

"عمرا با تو تو یه اتاق باشم چه برسه به یه تخت!!"تهیونگ گفت و سعی کرد بلند بشه.

"تو توی این اتاق و روی همین تخت میمونی,فهمیدی؟" جونگکوک از لحن الفاییش استفاده کرد

تهیونگ از نگرانی اب دهنش رو قورت داد.

"گفتم فهمیدی؟"

"ب-بله"تهیونگ زمزمه کرد

"بله چی؟"جونگکوک یکی از ابروهاش رو بالا برد.

"بله ا-الفا"تهیونگ درحالی که پایین رو نگاه می کرد گفت و دستاش رو مشت کرد.

جونگکوک خم شد و پیشونی پسر رو بوسید قبل از اینکه از اتاق خارج بشه.

تهیونگ میتونه قسم بخوره که که معذرت میخوامی از جونگکوک شنید ولی تنها چیزی که میتونست بهش فکر کنه این بود که اون از صدای الفاییش استفاده کرد.

اذیتش می کرد.

خیلی زیاد.

تهیونگ یه قطره اشکی که از چشماش افتاد رو پاک کرد و زیر ملافه های راحت تخت رفت.

درست وقتی که داشت خوابش می برد صدای باز شدن در اومد و جونگکوک با کلی غذا تو دستش وارد شد.

جونگکوک در رو بست و پیش تهیونگ رفت.

"برات شام اوردم"جونگکوک گفت.

"گشنم نیست>"تهیونگ با لجبازی گفت ولی شکمش باهاش هماهنگ نبود پس به نشونه اعتراض از خودش صدا داد.

جونگکوک اروم خندید.

"لطفا بخور مطمئنم نمی خوای شکمت رو بیشتر از این عصبانی کنی"جونگکوک گفت.

تهیونگ بدون اینکه چیزی بگه غذا رو از جونگکوک گرفت و شروع به خوردن کرد.

جونگکوک تصمیم گرفت بهش یکم فضا بده پس رفت تا دوش بگیره.

****

بعد از مدتی که دوشش تموم شد بیرون اومد و با تخت خالی رو به رو شد.

اهی کشید و لباس خواب(شب)ش رو پوشید و روی تخت ولو شد.

یهو در باز شد و تهیونگ رو دید که اونم توی لباس شبش بود.

یعنی رفتی تو اتاق یکی دیگه دوش گرفته؟؟ جونگکوک با خودش فکر کرد.

"به چی نگا میکنی؟؟"تهیونگ با اخم بهش گفت.

"اوه هیچی"

"هرچی"تهیونگ گفت درحالی که کنار جونگکوک روی تخت دراز کشید و زیر پتو رفت.

جونگکوک به تهیونگی نگاه کرد که پشتش رو بهش کرده بود.

قرار بود شب طولانی عه باشه.

*****

اشنا بشید با sassy تهیونگ😔🙏🏻

Still with youWhere stories live. Discover now