15

449 44 18
                                    

جیمین~

بعد سه روز مرخصی ای که رئیس به هممون داده بود باید برمیگشتم بار . 

طی این چند روز تو عمارت کلی رفت آمد بود و کلی آدم جدید دیدم که انگار داشتن مراسم عروسی جونگ کوک و سامانتا رو هماهنگ میکردن . رنگ دسته گل، مدل دستمال سفره و کلی چرت و پرت دیگه اما مشخص بود که پدر جونگ کوک داره خیلی سریع و کوچیک عروسی رو جمع و جور میکنه ولی نمیدونم دلیلش چیه . 

خیلی طول نکشید که جونگ کوک با حرف نزدنم کنار بیاد . از اونجایی که کاملا ارتباطش رو با رفیقای کره ایش قطع کرده بود احتمالا نمیدونست که من حرف نمیزنم .
خودمم نمی دونم چمه اما از اون شب کذایی به بعد دیگه نمی خوام حرف بزنم و هیچ نایی برای صحبت کردن ندارم . حتی با رفیقام مثل بکهیون و هیونجین . 

فعلا به مشکلی هم بر نخوردم و حس میکنم اینطوری زندگی کردن اونقدرام برام سخت نیست . کارمو دارم و تا حالا کلی پیشنهاد دیت هم گرفتم ولی نمی خوام برم چون ذهن مریضم به فکر جونگ کوکه! 

خیلی به جونگ کوک نزدیک نشدم و از اون شب که جونگ کوک اشتباهی بجای اتاق سامانتا اومد اتاق من دیگه پیداش نشد و راهمون به هم نخورد هرچند باهم داریم تو این خونه زندگی میکنیم . 

لباس فرم بار رو پوشیدم . شلوار و جلیقه سرمه ای و آستین بلند سفید . کراواتمو سفت کردم و به موهام حالت دادم چون تنها دلیلی که من تو بارم همون چهره امه وگرنه باید خیلی وقت پیش منو مینداخت بیرون . بار ما به پسرای قشنگش معروفه و همه جور آدمی ازش دیدن میکنه . از قیمتای بالا و مشروبای چندین سالش که دیگه نگم . محشرن!

هرکی میاد بار به یه شنونده خوب نیاز  داره چون حالش بده پس خیلی هم قرار نیست سخت باشه . حقوق کارمندای بار خیلی بالاعه چون درامد بار خیلییییی زیاده . همه کله خرا و بزرگا میان بار ما . حتی وزیرا و مقامای دولتی و مافیای و ... که لال بودن بین اینا یه پوینت مثبته . 

کلید ماشینم رو گرفتم و با بهترین قیافه و تیپ زدم بیرون تو‌حیاط تا ماشینمو بگیرم و برم . نزدیک ماشین که شدم بوی سیگار حس کردم و حدس زدم داره یکی سیگار میکشه اما نمیدونستم جونگ کوک تکیه کرده به در رانندن ماشینم و داره نیکوتین بدنشو تأمین میکنه  . 

از اونجایی که من همیشه دیر میکنم سر کار و سرزنش میشم نمی خواستم این دفعه هم عقب بیوفتم . کلید ماشین رو زدم و صدای باز شدن دراش اومدن و جونگ کوک که تو حال خودش بود به خودش اومد و سرشو بالا اورد . سیگارشو از گوشه لبش برداشت و نفسشو تند بیرون داد .

پوزخند رومخش هر وقت منو میبینه میره رو مغزم . معنی همه پوزخنداش یعنی هرزه ، هی هرزه ایندفعه با کی ریختی رو هم؟ چقدر هرزه ای! قیافه ات هرزه اس!

نمیگه اینا رو ولی میتونم بخونم از صورتش . 

حتی اگه چیزی نگم دلیل نمیشه با همچین چیزی کنار بیام و تو دلم ناراحت نشم . 

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 29 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝕟𝕠𝕥 𝕝𝕠𝕧𝕖 𝕟𝕖𝕧𝕖𝕣 𝕨𝕚𝕝𝕝 𝕓𝕖| ᴋᴏᴏᴋᴍɪɴWhere stories live. Discover now