9

585 123 27
                                    

بکهیون درو برای جیمین باز کرد تا اون اول وارد شه .جیمین لبخندی زد و از دوست جدیدی که پیدا کرده بود خوشحال بود . اون خیلی مهربون و از هر نظری عالی به نظر میرسید . با جون و دل برای انتخاب لباس به جیمین کمک کرده بود و حسابی تو قلب جیمین برا خودش جا باز کرد .

جیمینم دلی از حساب بانکی کوک در اورد و تا می تونست برای خودش لباس جدید خرید .
بکهیون اونو برای کارش تشویق کرد . حق کوک بود . نباید کارت دست اون دو تا میداد وگرنه نباید انتظار دیدن ارقام خوشایندی داشته باشه .

با وارد شدنشون به کلاب همه لباسای سکسی و جذاب پوشیده بودن و زنا تقریبا لخت به نظر میرسیدن و مردا هم اون طور که کوک گفته بود رسمی نپوشیده بود .
خون یه لحظه جلو دید جیمین و‌ گرفت . واقعا جونگ کوک داشت سر به سرش میذاشت؟
چشمای جیمین با عصبانیت دنبال ردی از کوک بود تا خونشو بریزه که با دیدن ادامایی که سمتشون می اومدن حواسش پرت شد .

_مدیر .... تبریک میگم بهتون واقعا برای این پروژه زحمت های خیلی زیادی کشیدین . تیم من واقعا تحسینتون میکنه . شما الگوی فوق العاده ای برای ما هستین .

بکهیون باهاشون دست داد و لبخند مهربونی زد : این نظر لطف شماست . خیلی خوشحالم که این طور فکر میکنید . به امید موفقست های بزرگتر .
یه نگاه به لباس مردی که داشت با بک دست میداد کرد . اونم رسمی پوشیده بود درست مثل خودش و بکهیون .
زیرگوشی به بک گفت : چرا اینا این طوری پوشیدن ؟ شبیه شربت البالو و شراب صد ساله شدن !
بک خندید : مدیرا و مهره های مهم شرکت همیشه تو مراسما رسمی می پوشن . بقیه کارمندا هم هر طور عشقشون کشید .
جیمین که تازه فهمید قضیه از چه قراره تایید کرد و پشت بکهیون راه افتاد تا به میزشون رسیدن .
کوک با پاهایی که دو برابر عرض شونش باز بود بی حوصله رو صندلی ولو بود و تا جیمین و دید خودشو جمع و جور کرد و مثل ادم نشست .
_امشب چقدر قشنگ شدی جیمین . واقعا تحسین برانگیزی

از مردمکای کوک قلب میزد بیرون و محو جیمین بود .
_ خودمم می دونم چقدر قشنگم .نیاز نیست بگی .

جیمین از جایی که کوک نشسته بود دور شد و کنار هیونجینی که بغل دستش چان نشسته بود رفت .
بکهیون هم به ناچار چون جای دیگه ای نبود بین چان و کوک نشست .
مشروب های اولیه رو هیونجین ریخت و مشغول صحبت کردن شدن .
بین هر پنج دقیقه جیمین به کوک می گفت بیاد کنارش بشینه و جیمین حرفشو نادیده میگرفت و صحبت کردنو با بکهیون ادامه میداد .
درباره همه چی باهم حرف میزدن .
_ ولی آبی بیشتر بهت میاد .

_ خودم که این طور حس نمی کنم . با رنگای خنثی راحت ترم .

_ولی یبارم که شده امتحانش کن . می خوام جیمین و تو کت شلوار آبی ببینم .

𝕟𝕠𝕥 𝕝𝕠𝕧𝕖 𝕟𝕖𝕧𝕖𝕣 𝕨𝕚𝕝𝕝 𝕓𝕖| ᴋᴏᴏᴋᴍɪɴDonde viven las historias. Descúbrelo ahora