detective

410 61 17
                                    

تو میتونی همه چیز داشته باشی و هیچی نداشته باشی....
تناقض غم انگیزیه شاید بعضیا بخاطر همین خودکشی میکنن....
-کیم نامجون.

~~~~~{••}~~~~~

پارک جیمین::::

به سرعت بعد از پاسخی که به جونگکوک داد لبخند زد.

+ خب؟ شرکت رو بهم نشون نمیدی؟

جونگکوک هم با سردرگمی سری تکون داد و جیمین رو همراهی کرد.
همه جا رو نشونش داد تا بلکه امگای پروی مقابلش کمی ابراز توجه و علاقه کنه.
هرچند که فایده ای نداشت.
انگار که همیشه مرز نامرئی بینشون بود.
انگار که فرسنگ ها فاصله دارن درحالی که کنارش بود.
کاش میتونست با یه لمس فیزیکی این فاصله رو از بین برد.

× از این به بعد عروسک صدات میکنم.

+ این تغییر اسم یهویی رو مدیون چیم جونگکوک؟

آلفای رو به روش نیشخندی زد.
× مثل یه عروسک قشنگی مثل یه عروسک حاضرم تمام طول روز کنارم باشی اما در انتها هرچقدر هم سعی کنی یه عروسک فقط یه عروسکه که بی بی اختیار کنارته. و متاسفانه هیچ حسی بهت نداره.

با شنیدن این کلمات احساس کرد که دلش تکون خورد. انگار که محتویات معده اش در هم می‌پیچید اما حالت تهوع نداشت.
انگار پروانه پرواز کرد؟
باید با چاقو پروانه رو می‌کشت؟
نتونست جلوی تپش قلبش رو بگیره پس خواست مخالفت کنه اما حرفش نیمه موند.

+ اسم مناسبی بنظر میرسه اما .....

در اتاق جلسه یک دفعه به شدت باز شد.

-اینجایین؟ کلی دنبالتون گشتم. جونگکوک ما دوتا باید صحبت کنیم.

با صدای تهیونگ عصبی چشماش رو بست.

+ایییییی لعنت به اون دهن کج ات بیاد داشتم حرف میزدم.
با حرص این جمله رو گفت و بعد از ایستادن از اتاق خارج شد.

به طرز عجیبی دوست نداشت کوکی رو ناراحت
ببینه.
شاید باید بخاطر مشکلاتش پیش یه تراپیست بره؟

با چشمایی تو خالی به اطراف نگاهی انداخت.
پشت بوم...
اما لعنت بهش...
جایگاه فرود هلیکوپتر هم داشتن...

رفت لبه پشت بوم ایستاد و از بالا به مردمی که اندازه مورچه شده بودن نگاه کرد.
شاید باید پیش تراپیست می‌رفت.
این حجم از بی احساسی طبیعیه؟

~~~~~{••}~~~~~

کیم سوکجین::::

با خوشحالی سعی داشت که راه بره.
هرچند که توی جلسات فیزیوتراپی خیلی موفق نبود و بارها و بارها نزدیک بود بخوره زمین هرچند که هربار اون آلفای عوضی گرفته بودش.

فرصت یه رابطه جدی ، ها؟
چطور میتونست این کارو بکنه.؟
رابطه با یه مرد که آلفای سلطنتی هم هست اشتباهه....
مادرش بخاطر همین بود که مرد مگه نه؟
درست جلوی چشماش....
و اون حرومزاده هنوزم با جسدش رابطه جنسی داشت....

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 30 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

life againWhere stories live. Discover now