4

227 61 76
                                    


" سوم شخص"



" تو اینجا چه غلطی میکنی لعنتی؟"

جین جرئت نداشت به پشتش نگاه کنه، درسته که از اولش دوباره یه آدم دیگه بود و الان درست پشتش وایساده بود ولی انگار به زمین چسبیده بود نمیتونست تکون بخوره

" هی انسان دارم با تو حرف میزنما "

صدا دوباره شروع به حرف زدن کرد ولی تنها کلمه ای که تو ذهن جین میچرخید انسان بود

هر دوشون انسان بودن دیگه مگه نه؟!

جین صدای نزدیک شدن قدم هارو حس کرد و ثانیه ای نگذشته بود که دستی رو شونش نشست و اونو به سمت خودش برگردوند؛ وقتی نگاهش به شخص افتاد فهمید درست حدس زده صاحب صدا مثل خود صدا جذاب بود.
موهای بلند و مشکیش اولین چیزی بود که توجه جینو به خودش جلب کرد گرچه معلوم بود چند وقتیه رنگ شونه به خودش ندیده ولی بازم از خوشتیپیه مرد روبروش کم نمیکرد درواقع این خودش باعث شده بود به طرز عجیبی خوشتیپ ترم بشه؛ جین نگاهی به پسر انداخت ویژگی های تکی اون به تنهایی خاص نبود اما ترکیبشون کنار هم باعث میشد جین بخواد ساعت ها بدون خستگی بهش نگاه کنه: صورتی نسبتا گرد، چشمایی مشکی، لب های خوش حالت قرمز با خال زیرش و بینی خوش فرمش از اون یه پسر جذاب ساخته بود، البته که جین به قیافش مطمئن بود، اون هنوزم معتقد بود از مرد بشدت عصبانی روبروش خوشتیپ ترم است تا وقتیکه بحث سر بدناشون نباشه چون تو این یه مورد اصلا باهم برابر نبودن
پسر روبروش حدود یه اینچ بلندتر بود، عضله های دو سر بازوش جوری بور که جین مطمئن بود اگه دور گردنش بپیچه و یه کوچولوهم بهش فشار بیاره تو کمتر از پنج ثانیه خفه میشه و از اون وحشتناک تر سینش مثل سنگ بود و جین فکر میکرد اگه انگشتش بهش بخوره مثل چوب میشکنه و مهمتر از همه اون دقیقا داشت چه غلطی میکرد؟!
شلوار جین مشکی با تی شرت مشکی پوشیده بود، یه تی شرت فاکی تو این سرما!!!
بی عقل

" تو چته؟ دیوونه ای چیزی هستی؟"

پسر کلافه از جینی که شبیه اسکلا فقط نگاهش میکنه میپرسه، جین سرشو پایین میندازه و شروع میکنه با لبه ژاکتش بازی کردن

" ن...نه نیستم"

متعجب از لکنت بوجود اومده با خجالت سرشو بلند میکنه و اونجا بود که متوجه میشه میتونه هرجاییو نگاه کنه جز گوی های مشکیه پسر

" خب خداروشکر لال نیستی و میتونی حرف بزنی! پس یه بار دیگه ازت میپرسم چه جوری اومدی اینجا؟"

" من نمیدونم"

وقتی جین نیم نگاهی به پسر انداختو متوجه نگاه تیزش شد فهمید نباید اینجوری جواب میداد

" یعنی میدونم از کجا اومدم، ببین یه مسیر بود که ازش رد شدم اومدم اینجا ولی گیر کردم الانم میخوام برگردم ولی راهو پیدا نمیکنم، منظورم اینه که مسیر نیست انگار غیب شده"

Alpha / kookjinWhere stories live. Discover now