12

166 55 66
                                    


"سوم شخص"

" نمیتونی راهی نزدیکتر از اونجا به خونتون پیدا کنی؟"

جونگکوک بدون اینکه بدونه این اشتیاق حرف زدنو از کجا پیدا کرده تو راه رسیدن به ساختمون قدیمی ناله میکنه، اونو انسان به سمت دیوار قدیمی میرن ولی چیزی که جالبه اینه که اون از سکوت بینشون کلافه میشه و سعی میکنه یه بحثیو شروع کنه، از اونور جین شوکه از سوال یهویی و عجیب آلفا میشه، از وقتی از خونه بیرون اومدن این اولین باریه که جونگکوک چیزی میگه و اونم یه سواله عجیبه

" منظورت چیه؟"

" چرا برای اومدن به دنیای ما اون ساختمون قدیمیه رو انتخاب کردی؟"

جونگکوک فکر میکنه که اینسری همه چیو کاملا واضح توضیح داده و انسان اینسری میتونه راحت جوابشو بده اما چهره جین بهش میگه یه چیزی این وسط درست نیست و لحن عصبیش که مهر تاییدی بر چهرشه

" من اون مسیرو انتخاب نکردم اون فقط اونجا بود"

" نمیدونم تو چته فقط میدونم که بین تو و اون محل یه ارتباطی هست، چون تا جایی که من میدونم برای هرانسانی که وارد دنیای لعنتی ما شده اینجوریه"

جونگکوک از درون داره از فضولی متلاشی میشه تا بفهمه چرا انسان از اون بخشایی که باید خبر داشته باشم بی خبره؛ ظاهرا اون بدون اینکه بدونه چه خبره و دنیا دست کیه فقط جلو میره

" من تا شب قبلش اصلا اون مسیرو ندیده بودمو تا اونجایی که خودم خبر دارم ربطی به اونجا ندارم، با چیزایی که گفتی یعنی هر آدمی مسیرو تو جاهای مختلف میبینه؟"

جین شروع به پرسیدن سوالاش میکنه درحالیکه به لطف گرگینه کلی سوال دیگه با سرعت نور وارد مغزش میشه

" آره"

جواب کوتاه جونگکوک فکرشو منحرف میکنه و دلش میخواد لگدی بین دوتا پاش بزنه

" فقط بله، بقیش چی؟"

جین با کنایه میپرسه که جونگکوک یهو وایمیسه سرشو برمیگردونه تا به انسان بیچاره نگاه کنه، جین که از همین چند کلمه حرف زدنم پشیمون بود بیخیال بقیه سوالاش میشه و تو سکوت به راهش ادامه میده.

وقتی دیوار آجری ساختمونو از دور میبینن جونگکوک با سرعت به سمتش میره و جینم همراهیش میکنه ولی سرعت یه انسان هیچوقت با یه گرگینه همخونی نداره

" حالا میخوام یادت بیاد به چی داشتی فکر میکردی که باعث شد جای ساختمون مسیر ظاهر بشه"

" من از دست مامانم عصبانی بودم چون فکر میکردم میخواد دوست پسر جدیدشو جایگزین من کنه"

جین هنوزم وقتی میخواد درمورد اون حرومزاده حرف بزنه دندوناشو از حرص روهم فشار میده

" اوکی خوبه حالا دوباره بهش فکر کن، یه بار دیگه اون عصبانیتو احساس کنو نیاز به تغییر وضعیتو تو خودت بوجود بیار"

Alpha / kookjinWhere stories live. Discover now