«من... من...»
جونگکوک به زمین زل زد. نمیتونست باور کنه. وجودش لبریز از خشم و روحش درگیر با تضاد دو حس عشق و نفرت شده بود.«از روی پاهای من بلند شو، قاتل.»
نفرت برد. نمیتونست اون لحظه که دخترک بیچاره کشته شد رو فراموش کنه، مخصوصا حالا که فهمیده بود قاتلش کیه!صورت هول شده و اون چشمهای زیباش هنوز خواستنی بودن. پسر بلوند نمیدونست باید چیکار کنه.
«از روی پاهام بلند شو.»
خبری از اون لحن شیرین نبود و گن، متوجه شد. قطرات ریز و درشت خشم از آسمون احساسات جونگ کوک درحال افتادن بود، درست روی عامل ایجاد اونها.«گفتم بدن کثیفت رو از روی پاهام بلند کن!»
صداش بلند بود. گن، اروم بلند شد و با اخم به مو بلوند زل زد:«با من درست حرف بزن.»
جونگ کوک خندید؛ میتونست تا ابد به اون جمله بخنده!«چند وقته که این کار رو میکنی؟ یعنی... تمام گن بودی؟»
«همیشه! احمق بودی جونگ کوکی.»جونگ کوک باز هم خندید:«بودم. واقعا احمق بودم که تمام نگرانیم تو بودی. اینکه تو توی قلبم جا باز کردی و مبادا اون موجود کوفتی از این... از این کوفتی با خبر بشه! میفهمی؟ میفهمی تهیونگ؟ تو تمام فکر و زندگی من بودی. تمام این یک هفته با فکر اینکه بخاطر این علاقهی لعنتی ممکنه به تو هم آسیب بزنه نتونستم درست زندگی کنم. فاک تو یه نفر رو کشتی! جلوی چشمهای من کشتیش تهیونگ میفهمی؟!»
صداش رفته رفته بالاتر رفت و هر بار با به پسر نزدیک و نزدیکتر شد؛ در حدی که حالا نهایتا ده سانت فاصله داشتن.
گن، کلافه چشمش رو چرخوند و گفت:«داری بزرگش میکنی.»بزرگ کردن؟ جونگ کوک هر شب کابوس خرخرهی بریدهی اون دختر رو میدید، با وحشت بیدار میشد و تنها فکری که به ذهنش میاومد«اگه تهیونگ هم...»بود.
«دلم میخواد گردنت رو بگیرم و فشار بدم و به تقلا کردنت برای زندگی کردن نگاه کنم.»
جونگ کوک با حرص زمزمه کرد.
با پوزخند کوتاهی دو دستش رو روی شونهی پسر گذاشت و نزدیک کشیدش. بینیش، اروم به بینی پسر کشیده شد.«اگه میتونی انجامش بده.»
بوی نعنا، بینی جونگ کوک رو قلقلک داد. لبهای گن جلو اومد. گردن جونگ کوک رو اروم بالا فرستاد و سرش رو داخلش فرو کرد. اروم اروم شروع کرد به لیس زدنِ اون محدوده.اروم گن رو به عقب هول داد و گردنش رو با کف دستش پاک کرد. مشوش به نظر میرسید.
«چه... چه غلطی میکنی؟!»
انگشتهای گن، کمکم بلند شدن، موهاش هم همینطور. فرم صورتش عوض شد و کم کم به ترسناک ترین موجودی که جونگ کوک تا به حال دیده بود، تغییر شکل داد. دست و پاهاش رو تکون داد و به شکل عنکبوت در اومد. از دیوار اتاق بالا رفت و درست روی سقف ایستاد. بلند قهقهه زد.
«منو بگیر جونگکوکی!»
ESTÁS LEYENDO
new me ┆KV - AU ✔️
Fanfic📱𝖭𝖺𝗆𝖾: #new_me «تـمـام شـــده» همه چیز از کراش داشتنِ جئون جیونگ، دختر هجده سالهی دبیرستان منطقهی مرفه سئول شروع شد. کراشِ اون، تهیونگ، پسر اروم و مهربونی بود. اون میدونست که تهیونگ همجنسگراست و این کراش احمقانهاش هیچ فایدهای نداره...