اما این کار رو نکرد و چشمهاش رو بسته نگه داشت. هیچکس چیزی نمیگفت چون صدای جیغ به اندازهای بود که گوشه همشون رو کر کنه و دهنشون رو بسته نگه داره.
کم کم صدای ساز های سنتی، جیغ و گریه کم شد و بعد از بین رفت. جیمین گفت:«میتونید چشمهاتون رو باز کنید.»
جیونگ چشمش رو باز کرد و اولین چیزی که دید اتاق به شدت تمیزش بود و دومین چیز چشمهای ترسیده تهیونگ که با نگرانی بهش زل زده بود. تجربهٔ جدیدی بود! جیونگ قهقهه زد:«اوه این خیلی باحال بود!»
جیمین از سر جاش بلند شد و با بهت به دختر زل زد.
«چیه...چرا اینطوری نگاهم میکنی؟»
جیمین و تهیونگ اروم نزدیکش شدن.
جیونگ اخم کرد. نگاه های اون ها پر از تعجب بود و به پیشونیش زل زده بودن. جیونگ با ترس به پیشونیش دست زد که با فریاد جیمین همراه شد.«نه! صبر کن کتاب رو بیارم ببینم معنیش چیه.»
«معنی چی چیه؟ دهنای کوفتیتون رو باز کنید ببینم چی شده!»تهیونگ اروم گفت:«روی پیشونیت یه چیزی نوشته شده، مثل تتو. ولی ناراحت نباشیا! خوشگل شدی.»
تهیونگ حتی اینجا هم از محبت هاش دریغ نمیکرد، جیونگ با خودش گفت.جیمین همراه با کتاب بزرگی با جلد چرم دوباره نشست:«ببینید اینجا نوشته اگه چیزی روی صورتش نوشته شده باشه یعنی موفقیت امیز بوده؛ فقط باید بفهمید معنی اون چیز چیه. ممکنه یه چیزی از شما بخوان و اگه بهشون ندی زندگیتون رو سیاه کنن انگار نه انگار قبلا یک ادم سالم و خوشبخت بودید!»
جیونگ بلند شد و سمت اینه اتاقش رفت:«بد نیست. شاید باید بعدا یه تتو اینجا بزنم...»
«اوه جیونگ...جیونگ جیونگ جیونگ. عاشق کی هستی؟!»
جیونگ واضحاً جا خورد و گفت:« منظورت چیه؟ توی اون کتاب لعنتی چی درباره این نوشته؟»«یک موجود ناشناخته خیلی دوستت داره جیونگ. جنهای یک قبیلهی مهم، بهت هشدار میدن که دنبالش نری. به هر حال این تمامش خطره، اگر این موجود عاشقت بشه دیگه نمیتونی مثل قبل زندگی کنی. اون این تیکهی کتاب پاک شده نمیتونم بخونمش. درکل تو تا فردا تبدیل میشی. بهتره که امشب من و تهیونگ کنارت بخوابیم.»
جیونگ سرگیجه داشت. همه چیز خیلی یهویی اتفاق افتاده بود. جیونگ با خودش فکر گفت شاید نباید این وضعیت رو قبول میکرد. سردرد و سرگیجه داشت. تهیونگ اروم دستش رو گرفت و اون رو روی تخت نشوند. گوش جیونگ انگار که غاری کریستالین باشه، صدای مهربون تهیونگ رو اکو کرد:«بخواب جیونگ. بخواب.»
و جیونگ از شدت خستگی درست پنج ثانیه بعد خوابید.
کابوس! کابوس گردن جیونگ رو گرفته بود و رها نمیکرد. ناله میکرد و عرق میریخت. با درد زیادی از خواب پرید. به ساعت نگاه کرد؛ سه بود. ماه پررنگ تر از همیشه توی اتاق نور پردازی میکرد. صدای شکست استخونهای بدنش رو میشنید و نمیتونست حرف بزنه، یا حتی داد و هر چیزی به نشونهی اعتراض یا درد کشیدن. فرصت عصبی شدن یا ناراحتی یا حتی ترس نداشت چون درد به قدری زیاد بود که توی مغزش فریاد میزد. سایهای گوشهی دیوار دید و چشمش رو بست...
KAMU SEDANG MEMBACA
new me ┆KV - AU ✔️
Fiksi Penggemar📱𝖭𝖺𝗆𝖾: #new_me «تـمـام شـــده» همه چیز از کراش داشتنِ جئون جیونگ، دختر هجده سالهی دبیرستان منطقهی مرفه سئول شروع شد. کراشِ اون، تهیونگ، پسر اروم و مهربونی بود. اون میدونست که تهیونگ همجنسگراست و این کراش احمقانهاش هیچ فایدهای نداره...