『𝑃𝑡.09』

183 38 6
                                    


دستش رو دوباره به سمت مینهو دراز کرد و با

صدای نسبتا بلند تری گفت:
"من هنوز عاشقتم! "

چشمای نوگیتسونه بالاخره تکون خوردن و روی هم قرار گرفتن
نفس هر سه پسر توی سینه هاشون حبس شد
هیچ کدوم هیچ ایده ای نداشتن که چه اتفاقی قراره بیوفته.

هاله ی زرد دور نوگیتسونه به آبی تغییر رنگ داد و بعد از چند ثانیه از بین رفت
شمشیر از دستش افتاد و جسم مینهو بی جون روی زمین افتاد
رنگ قهوه ای مایل به قرمز موهاش از بین رفت و دوباره به همون سیاهی شب برگشت،لب هاش رنگ پریده شدن و پوستش به قدری سفید شد که اگه یه ادم معمولی جسم مینهو رو میدید فکر میکرد جسد دیده،
ولی قفسه ی سینه اش هنوز بالا و پایین میشد و نفس های اروم میکشید.

جیسونگ نمیدونست چه اتفاقی افتاده اون هیچ ضربه ای به مینهو نزده بود
حتی اینبار لمسش هم نکرده بود
بجز حرف زدن هیچ کاری نکرده بود...

سمت جسم بی رمق مینهو قدم برداشت که صدای فریاد چان سرجاش متوقفش کرد

"سرجات بمون! "

_

_

_

چان شبونه جسم مینهو رو به زیرزمین خونه ی سونگمین منتقل کرده بود..
تنها جایی که مطمئن بودن میتونه یه موجود مثل نوگیتسونه رو ساکن نگه داره خونه سونگمین بود

همشون توی سالن نشسته بودن و فکر هرکدوم یجور درگیر بود

چان به این فکر میکرد که چطوری از دوستاش محافظت کنه...

جیسونگ داشت دنبال راهی میگشت که بتونه خودشو به زنده نگه داشتن مینهو امیدوار کنه...

و فلیکس...
فلیکس هنوزم از خیلی چیزا سر درنمیاورد
نمیدونست چه اتفاقی داره میوفته ولی خجالت میکشید توی اون حال و اوضاع جیسونگ ازش درمورد مینهو چیزی بپرسه

"فلیکس؟ میتونی بیای کمکم؟"
صدای سونگمین از اشپز خونه به گوش میرسید..

فلیکس بدون حرف از جاش بلند شد و دوتا دوست دیگه اش رو تنها گذاشت
وقتی وارد اشپزخونه شد بوی چای بابونه بینیش رو پر کرد

+ "چه کمکی میتونم بکنم؟ "
- " توی طبقه ی دوم کابینت ماگ هست میتونی بیاریشون؟ نمیتونم زیاد به کتفم فشار بیارم "

+ " اوه، حتما! "

فلیکس روی پنجه ی پاهاش بلند شد تا ماگ هارو برداره یلحظه بوی سرد سدر و آب دریا بینیش رو پر کرد و ریه هاش رو خنک کرد

با شَک به سونگمین گفت

+"برگ سدر دم کردی؟"

_ "راستشو بخوای دلم میخواست ولی دیشب همرو دم کردم دادم به جیسونگ بلکه یکم بخوابه ولی خوابش نبرد"

𝐀𝐦𝐧𝐞𝐬𝐢𝐚Where stories live. Discover now