『𝑃𝑡.10』

315 51 19
                                    

چشم هاش برق زدن و با خوشحالی وصف نشدنیی به مینهو نگاه کرد

+ "شکلات ؟ از کجا اوردیششش"

_ " قرض گرفتم؟ "

+ " این یعنی دزدیدیش"

_ " یه جورایی "

+ " اگه میدیدنت چی ؟ "

_ " حالا که کسی ندیده ، پس بخورش "

جیسونگ لبخند نصفه نیمه ای زد و در دراژه های رنگی رو باز کرد و ریخت کف دستش

اولین دراژه قرمز رنگ بود
ذوق زده برش داشت و توی دهنش گذاشت

_ " هی ، هی منم میخوام"

جیسونگ یه دراژه ی سبز رنگ انتخاب کرد و جلوی دهن مینهو گرفت

_ " اونی که توی دهنته رو میخوام "
جیسونگ خشکش زد و فقط به مینهو نگاه کرد
مینهو که حسابی از ریکشن دوست پسرش خوشش اومده بود
خم شد و لب هاشو روی لب های جیسونگ گذاشت و کمرش رو گرفت
زبونش رو توی دهن پسر کوچیک تر برد و طعم شیرین و فندقی دراژه رو از روی زبونش مزه کرد.
جیسونگ ناله ی ارومی کرد و چنگی به شونه ی مینهو انداخت
اگه همین الان از هم جدا نمیشدن احتمالا حالا حالاها نمیتونستن به اردوگاه برگردن

_

_

_

تقه ی ارومی به در اتاق فرمانده زد

+ " بیا تو "

جیسونگ در رو باز کرد و وارد شد
تعظیم نظامی کرد

+ " آزادی "

سرباز دستش رو پایین اورد و صاف ایستاد

+ " سرباز هان جیسونگ ، یک ساله به اینجا منتقل شدی"

_ " بله قربان "

+ " سرباز لی مینهو رو میشناسی؟ "

_ " بله قربان "

+ " چه ارتباطی باهم دارید؟؟ "

_ " چیزی جز هم رزم نیستیم قربان "

+ " پس میخوای بگی صدای ناله هایی که از انبار اذوقه شنیدم صدای تو و لی مینهو نبوده ؟ "

قلب جیسونگ یک تپش جا انداخت

_ " متوجه نمیشم قربان"

+ " برای منم همونقدر بی تاب ناله میکنی؟ قول میدم زودتر مرخصت کنم دوره ی سربازیت تموم میشه و پدرت فکر میکنه سرباز خوبی بودی جیسونگ

چند قدم به سمت جیسونگ برداشت و دست های چروک و پر از لکه اش رو به صورت جیسونگ کشید

جیسونگ با انزجار صورتش رو به سمت دیگه ای چرخوند

+ " نکنه فقط از مردای جوون خوشت میاد؟ میتونم تضمین کنم من بزرگ تر از اونم بیشتر لذت میبری"

𝐀𝐦𝐧𝐞𝐬𝐢𝐚Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang