شرط آپ 📌
150 ووت 🟣
80 کامنت 🟡☆▪︎▪︎▪︎▪︎◇☆◇▪︎▪︎▪︎▪︎☆
■ سرزمین آسمان؛
نفس عمیقی کشید و کمان رو در مشتش فشرد پلک سمت راستش رو بست گراز وحشی رو هدف گرفت طناب کمانچه رو عقب کشید و تیر رو نشونه گزاری کرد اماده پرتاب بود که با تکون خوردن بوته کنار گراز تمرکزش رو از دست داد. و تیر اشتباه که تنه درخت برخورد کرد.
گراز از جا پرید و باسرعت زیادی شروع به دویدن کرد اما در کمتر از چند لحظه تیر دیگری پرتاب شد و گراز رو از پا در آورد.
جونگکوک از بالای درخت کاج پایین پرید و سوت زنان به برادرش که در حال وارسی جسد گراز بود رفت .
'' می بینم که یکی دیگه زِبَر دست سابق نیست قبلنا با یه تیر کار رو تمام میکردی ''
تهیونگ نگاه بی معنی به چهره رو مخ برادرش کرد و جسد گراز رو برداشت و پشت اسب گذاشت.
" تو غیر از زاغ سیاه منو چوب زدن کار دیگه نداری ؟ "
جونگکوک افسار اسب رو در دست گرفت و پشت سر تهیونگ راه افتاد.
" چرا کار زیاد دارم و هیچ کدومشون به اندازه تو برام اهمیت ندارن. یک ماهه که با یه تیکه سنگ فرق نداری طبیعیه که نگرانت بشم "
تهیونگ قدم هاش رو تند تر کرد .
'' انقدر به من بیهوده گیر نده ''
جونگکوک با این حرف تهیونگ از کوره در رفت و با خشم تهیونگ رو به سمت خودش بر گردوند و مشت نچندان آرامی به صورت برادرش کوبید.
'' بیهوده ؟ می فهمی من چه حسی دارم ؟ خسته شدم انقدر مراعات حالت رو کردم ولی بسه. یا میگی دلیل رفتارت چیا برادری به سم جونگکوک نداری کیم تهیونگ''.
چشم های جونگکوک از خشم عصبانیت به رنگ سرخ در اومده بود. صورتش در هم فشرده شده بود مشتش رو می فشرد و نفس های برید بریده محکمی میکشید . برادر نفهمش حالش رو درک نکرد نگرانی و عذابی که در وجودش جمع شده بود به سر اومد .
تهیونگ بهت زده و با گونه ای که به کبودی میزد در سکوت به سنگ ریزه های جلوی پاش نگاه می کرد. تا به امروز هیچ وقت طعم سیلی خوردن رو نکشیده بود ولی انگار چیز بدی هم نبود چون با این سیلی انگار از پوسته زره ای که برای خودش ساخته بود بیرون اومده بود.
جونگکوک طاقتش با سکوت برادرش شکست و تنه ای بهش کوبید و از کنارش گذشت .
تهیونگ به خودش اومد برگشت تا برادرش رو نگه داره اما جونگکوک رفته بود .
نگران از خشم برادرش پریشان به دنبال راه برادرش رفت .
هر کجا رو که نگاه می کرد خبری از او نبود انگار که قلبش تیر یاران میشد.
YOU ARE READING
𝐥𝐚𝐧𝐝 𝐨𝐟 𝐬𝐤𝐲 |vkookmin
ספרות חובבים-'𝐥𝐚𝐧𝐝 𝐨𝐟 𝐬𝐤𝐲'- | -'سرزمین آسمان '- جیمین الهه خورشید امگای پسری از جنس پاکی و نور در دنیای رنگارنگ خودش زندگی می کنه که به ناگاه وارد سرزمینی سیاه و سپید میشه سرزمینی به سیاهی شب های بدون ماه و به سپیدی برف زمستان ... Gang: اسمات، امگاورس...