song - ultraviolence lana dey rey
- تو اولین و آخرین عشق منی و من تحت هر شرایطی عاشقت میمونم.
زنِ بازیگر دستهای پارتنرش داخل سریال رو میفشرد تا استرسش رو روی اون مرد بدبخت خالی بکنه، نگاه خیره و همچنین نافذ کارگردان داشت اون رو میکشت.
نفس تقریباً لرزونی گرفت و ادامه داد:
- من یه شاهزادهام! این خطهای سفید رو بفهم.فشار خیلی زیادی روش بود که میشد بدون اغراق نود و سه درصدش رو به خاطر نگاه خیره و همچنین جذابیت شوخی برندار کارگردان محسوب کرد و برای اون هفت درصد باقیمونده قطعاً آفتابی که تو اون بیابون درندشت، توی فرق سرش میخورد.
- چون من خوانندهی جاز تو ام و تو رهبر دین و مذهب منی.
کارگردان روی صندلی سبکی که فقط مخصوص خودش بود کمی تکون خورد و به دود کردن سیگارش ادامه داد، آفتاب و گرما کشنده بودن! به قدری که از ته دل میخواست طبق معمول سر تیمش فریاد بزنه و اون بیابون کوفتی رو ترک بکنه! آخه محض رضای خدا، بیابون هم شد لوکیشن برای فیلم برداری؟
- برای همیشه عاشقت میمونم.
صدای زن به خاطر فشاری که در حال تحمل کردنش بود تحلیل میرفت و همین باعث شد که کارگردان با صدای بلند و ترسناکی که همه از اون حساب میبردن فریاد بزنه:
- این فاکی رو یه بار دیگه بگو! ته چاه که نیستی داد بزن!در ادامه زیر لب غرید:
- یه شعر احمقانهی دو سه خطی رو هم نمیتونه بگه.اما تصمیم گرفت کمی هم که شده به خودش مسلط باشه و با یاد آوریِ اینکه این قسمت آخر و همچنین سکانس آخر این سریاله، نفس آرومی گرفت و در عین حال به دود کردن سیگارش ادامه داد.
بالاخره قرار بود آزاد بشه و تا مدتها کارگردانی هیچ سریال تخمیای رو به عهده نگیره، از همشون متنفر بود.
با شنیدن اون تن صدای جدی و بالا تمامی اعضای تیم که هر کدوم با بدبختی تو اون گرما مشغول ضبط بودن و به خاطر گرما عرق میریختن قلبهاشون رو تو شرتهاشون حس کردن و تقریباً از جا پریدن.
زنِ بازیگر احساس میکرد که فاصلهای با غش کردن نداره، اما عزمش رو جزم کرد و برای بار آخر به چشمهای پارتنرش خیره شد و با صدای بلندی گفت:
- برای همیشه عاشقت میمونم!باور نکردنیه! بالاخره تموم شد.
برای چند ثانیه سکوت عظیمی بر پا شد و انگار که همه از قفس آزاد شدن، وسیلههاشون رو روی زمین انداختن و با خوشحالی بالا و پایین پریدن.
کارگردان بالاخره تونست نفس راحتی بکشه و بیتوجه سیگارش رو روی دستهی صندلیش خاموش کنه.
از جا بلند شد تا با جمع کردن یه سری چیزها سریع به چاک بزنه و از طرفی سر و صدای بالای اعضای تیم باعث میشد که اخمی روی چهرهش شکل بگیره.
![](https://img.wattpad.com/cover/373746220-288-k834792.jpg)
YOU ARE READING
𝗦𝘂𝗺𝗺𝗲𝗿 𝗕𝘂𝗺𝗺𝗲𝗿 | KOOKV
Fanficجونگکوک جئون کارگردانی که با اسم جیم سرتاسر اسپانیا شناخته شده حتی به ذهنش هم خطور نمیکرد که با پیدا شدن سر و کلهی یه دردسر همراه با عمهی بیپروا تر از خودش باعث بشه تا کریرِ هنریِ در شرف سقوطش بیشتر از این به فاک بره! - تو هرزگی دست کمی از عمهت...