Felix
چشمام رو باز کردم ساعت رو نگاه کردم ساعت هشته بلند شدم رفتم حموم بعد از یه ساعت اومدم موهام رو خشک کردم چون بلند بودن بالای سرم بستمشون بادی اسپلش زدم و اکسسوری هام رو انداختم با پیرسینگم رفتم سمته لباسام یه تیشرت مشکی با یه شلوار جذب پاره پوشیدم با یه کت چرم و پوتینای مشکیم ساعتم رو بستم ادکلن به مچ دستم و لاله ی گوشم زدم و رفتم سمته اتاق یونگ واردش شدم باید بیدارش میکردم و میبردمش پیشه کای و کریس
وارد اتاق شدم که رکس بیدار شد و پارس کرد ولی یونگ بیدار نشد
_یونگ کوچولو عشقه هیونگ بلند نمیشی پاشو میخوایم بریم بیرون
^هیونگ (خمیازه) صبح بخیر
_صبح بخیر کیوتچه
^هیونگ کجا میریم
_بیرون پاشو دست صورتت رو بشور لباس بپوش بیا پایین
^باشه هیونگ ولی چرا انقدر خوشتیپ کردی شیطون
قهقه زدم و حمله کردم سمتش و شروع کردم به قلقلک دادنش
_که به من میگی شیطون آره کوچولو
^هیونگگگگگ.....ببخشیددددد....هیونگگگگگ
ولش کردم
_افرین بیوتی پاشو حاضر شو
^چشم هیونگ
از اتاق خارج شدم به سمته اتاق هیونگ ها رفتم و اونارم بیدار کردم و رفتم آشپزخونه صبحونه رو حاضر کردم.
بعد از نیم مین اومدن بلاخره گفتم
_خسته نباشید
ییبو گفت
₩مرسی و صبحت بخیر
€صبح بخیر جوجه
£صبح بخیر کوچولو
&مش رجب و صبح بخیر لیکس
_صبح بخیر هیونگ ها
^صبح بخیر هیونگ ها
_خب بیایید صبحونه بخوریم بعدش من کار دارم
&چیکار
_قراره یونگ رو ببرم پیش کای و دوست پسرش
₩هوم فکر خوبیه
رکس با سرعت اومد سمتمون و پارس کرد تو یه روز خیلی باهاش صمیمی شدیم
صبحونمون رو خوردیم غذای رکسم دادیم یکمم با رکس بازی کردیم رفتیم حاضر شیم البته من باید برای یونگ لباس میداشتم بیرون براش یه هودی کرم کیوت با یه شلوار گشاد کرم و کتونی مشکی گذاشتم رفتم بیرون تا حاضر شه رفتم سمته کلیدای موتور و ماشینم من خیلی موتور و ماشین گرون داشتم سوییچ یه موتور خفنمو برداشتم و اسلحهم رو برداشتم ازین اسلحه زیاد استفاده نمیکردم فقط برای موقع های ضروری اومدن پایین و گفتم
_من کلی ماشین دارم کدوم رو میخوایین
ژان گفت
&فراری
بوگوم گفت
£BMW
_اوکیه
سوییچارو دادم بهشون گفتم
_شما برید پیش بچه ها من یونگ رو میذارم
^بریم هیونگ من میخوام رکسم بیارم
_باشه بیار بریم کیوتچه
^هیونگ با موتور میریم
_اره کوچولو دوست داری
^آره هیونگ
سوارش شدیم کلامون رو گذاشتیم و رکسم تو بغل یونگ با بالاترین سرعت روندم که یونگ هیجان زده داد زد
^چه باحالهههه
خندیدم بعد از نیم ساعت رسیدم پیاده شدیم
_خب کوچولوی هیونگ عشقه هیونگ اذیتشون نمیکنی
^چشم هیونگ
_عشقه هیونگ میدونی که هیونگ خیلی دوست داره آره
^معلومه هیونگ چیشده
_کیوتچه ممکنه که.....که دیگه من رو نبینی
^هیونگ شوخی نکن
_کیوتچه بعد از من هیونگ هارو اذیت نکن و پسر خوبی باش من همیشه کنارتم اما تو من رو نمیبینی
سریع زنگ در رو زدم
^هیونگ اذیتم نکن هق تو هیچ جا نمیری تو پیشم هق میمونی بگو که پیشم میمونی هق هق
سریع بغلش کردم خودمم بغض داشتم یه قطره از چشمم چکید اما سریع پاکش کردم گفتم
_عشقه هیونگ آروم باش گریه نکن
در باز شد از یونگ فاصله گرفتم گفتم
_سلام کای
▪سلامم رفیق بی وفا چه خبر ازین ورا
_ببخشید رفیق نبودم دیروز از چین اومدم ببین من الان وقت ندارم باید برم این بچه رو یه چند ساعت نگه دار
^هیونگگگگگگگ
_یونگگگ گریه نکن آفرین کیوتچه آروم باش
▪چیشده فیلیکس
_ببین کای من وقته زیادی ندارم شاید دیگه هیچوقت نبینمتون ولی بدون دوستون دارم
▪یعنی چی فیلیکس
_دوست پسرت کو
▪حمومه فیلیکس چیشده
_کای بعدا میفهمی بیا این شماره رو بگیر شماره ی ییبوعه هروقت کار خیلی ضروری داشتی بهش زنگ بزن خدافظ
سریع برگشتم که برم یونگ داد زد
^هیونگگگگ بدم میاد ازت چون توعم داری تنهام میذاریییییی برگشتم سمتش دوباره بغلش کردم گفتم
_از هیونگ بدت نیاد لطفا آروم باش تو تنها نیستی هیونگ هارو داری خب گریه نکن قلبه هیونگ درد میگیره
رکس شروع به پارس کرد برگشتم سمتش و نوازشش کردم و گفتم
_از یونگ کوچولوی من مراقبت کن
به کای نگاه کردم که داشت گریه میکرد رفتم بغلش کردم و گفتم
_مرسی که بودی رفیق گریه نکن از کریس هم خدافظی کن ازش فاصله گرفتم و برای بار آخر یونگ رو بغل کردم و بوسیدم پیشونیش رو ازش جدا شدم و برگشتم و دویدیم سمته موتور
^هیونگگگگگگگ هیونگگگگگگگ نروووووووو لطفاااااااااا هیونگگگگگگگگگگ
سریع سوار شدم و به سرعت ازونجا دور شدم گوشیم رو در آوردم لوکیشن خونه ی هوانگ این سونگ رو زدم تا اونجا بیست مین راه بود زدم و با سرعت رفتم.
بعد از بیست مین رسیدم جلوی عمارتش وایستادم و لوکیشن رو برای ییبو و بوگوم فرستادم اصلنم رو خشابش رو چک کردم امروز روز برملا شدن خیلی از حقایقاس
رفتم جلو و در رو زدم که یه مرد غول اومد بیرون گفت
>چی میخوای اینجا
_چیزای خوب خوب
>تو کی هستی
_برو به اون کفتار بگو لی فیلیکس اومدهخخخخخ سلامممم کیف میکنید تو خماری گذاشتمتون.😈😂
امیدوارم خوشتون اومده باشهووت¿
کامنت¿
YOU ARE READING
cruel love
Randomcruel love عشق بیرحم خلاصه:چهار تا پسر هات پولدار خونشون رو عوض میکنن چی میشه اونجا همسایه ی چهار تا پسر کیوت بشن و اون ها عاشق هم بشن ولی یکی ازون پسر هات ها استریت باشه چی میشه اون پسر کیوت یه بیماری بگیره و این بیماری هم بر اثر عشق باشه کاپل:ه...