24 ساعت قبل
صبح روز مهمونی_جیمین مطمعنی که این لباس خوبه ؟
دوباره لباس رو روبه روی آینه جلوی خودم گرفتم و با دقت به خودم نگاه کردم
جیمین که روی صندلی نشسته و مشغول خوردن خیارسبز بود
با لپ های باد کرده گفتجیمین_ آره بابا عالیه
_احساس میکنم زیادی بدن نماست یکم
توش ناراحتم
مگه گودبای پارتی منه که اتقد تو چشم باشمجیمین چشمی چرخوند
جیمین_ باید تو چشم باشی تا شاید اون آلفای بی عرضه به خودش بیاد
فکر کن ازت خواستگاری کنه ؟
واییییییییییی چه صحنه ای میشهبا چشم های حلالی ناشی از خوشحالیش گاز دیگه ای به خیارسبز توی دستش زد
لبخندی از شرینی تصوراتم روی لبم نشست و لبه تخت جیمین نشستم_وای من اصلا آماده نیستم
جیمین_ خوب آماده میشی تا شب غصه نخور
کلافه چشمی چرخوندم
_مثل اینکه بارداری روی مغزت اثر گذاشته
دیوونه آمادگی برای ازدواج و این حرف هاجیمین چشم درشت کرد
جیمین_ آهان
اونو میگی
غصه نخور خودم آمادت میکنمو چشمکی زد
که خندیدیم
از حس توی دلم اخم کردم
از صبح که بیدار شده بودم همش حس های منفی داشتم و دلم شور میزد
نمیدونم
ولی انگار یک اتفاق بد قرار بود بیفته_جیمین من از صبح همش دلم شور میزنه
جیمین خیار سبز دیگه ای از ظرف روی میز برداشت
جیمین_ برای چی ؟
شونه ای بالا انداختم
_ نمیدونم
ولی اصلا حس خوبی ندارمتوی دلم ادامه دادم شاید چون داره نزدیک عروسی کایونگ میشه این حس ها اومدن سراغم
جیمین_ بهشون فکر نکن
هیچی نیست
الکی هستن
شاید به خاطر استرس مهمونی هست آره ؟_نمیدونم شاید
ولش کندوباره از جام بلند شدم و روبه روی آینه لباس رو جلوی خودم گرفتم
_پس همین خوبه دیگه
همین رو بپوشم
پوشیده تر ندا......جیمین_ اه تهیونگ
دیوونم کردی
نه همین خوبه پوشیده تر نمیخواد_اصلا تو خودت چی میپوشی ؟
با ذوق از جاش بلند شد و لباسش رو از توی کمد در آورد
با دیدنش لبخندی زدم
واقعا که زیبا بودجیمین_ اینو یونگی برام خریده خوشگله نه ؟
_اوهوم
مثل ماه میشی امشب

BINABASA MO ANG
Forget me!
Werewolfبیگناه ترین فردی که قربانی یک انتقام میشه .... ●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○ _هیچ معلومه تو کجایی ؟ _برگرد پشت سرت هستم یک لحظه هنگ کردم _چی ؟ چرا دروغ میگی؟ پشت سرم که دوست برادرم هست ! _گفتم برگرد تهیونگ ●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○ با مشت زدم روی شونش کنترل...