Music:
The Idol by W.A.S.P.
The Color Violet by Tory Lanez✧✧✧
ایرپادشو توی گوشش درست کرد و دستشو توی جیب شلوار رسمیش فرو برد. سرشو بالا گرفت و به ماه کامل خیره شد، درست مثل همیشه مجذوب اون زیبایی و اون نور شد پس بدون اعتراضی گذاشت تا همراه با ریتم آهنگی که توی گوشش پلی میشد غرق بشه، جایی حداقل دور از افکار آشفته اش؟! ولی اون هیچوقت در مقابل فرار از افکارش موفق نبود. آره سخت بود، این که بتونی افکارتو کنار بزنی مخصوصا وقتی تنهایی.
بعد از دقایقی بخاطر خسته شدن گردنش درحالی که نفس عمیقی میکشد سرشو پایین انداخت و با کج کردنش به سمت چپ قلونجشو شکست.
چشمای ریز شدشو بست و تصویر ماه رو پشت پلکهای خسته اش دید. آب دهنشو قورت داد و با باز کردن چشماش قامت کسی رو حس کرد. پس بلافاصله چشماشو چرخوند و نگاهی به اطرافش انداخت.
با دیدن فردی که از نظرش خیلی آشنا بود چشماشو طبق عادتی که داشت ریز کرد و نگاه تیزشو بهش داد.
آروم یکی از ایرپادهاشو از گوش سمت راستش بیرون اورد و با سری کج شده نگاهشو به فرد دوخت.
انگار که اونم نگاه خیره ای رو حس کرده باشه، سرشو سمتش چرخوند و اون که انگار یونگی رو شناخته باشه لبخند کمرنگی روی لبهاش شکل گرفت و قدم هاشو به سمتش کشید.
یونگی بخاطر ضعیف بودن چشمش، کمی زمان برد تا بتونه فردی که بهش نزدیک میشد رو بشناسه، پس صبر کرد تا اون نزدیکتر بشه. توی این فاصله اروم دستی که ایرپادش بین انگشتاش بود رو پایین اورد، درحالی که از لنگهی دیگه توی گوشش آهنگی هنوز درحال پخش شدن بود.
فرد وقتی کنار نیمکتی که یونگی روش نشسته بود رسید درحالی که با سر کج شده اش به چشمای تیز اون نگاه میکرد بالاخره این سکوت بینشون رو شکست.
+ فکر میکردم تا الان باید خونه باشی یونگی.
یونگی با شناختن فرد روبهروش لبخند محوی زد و سرشو به نشونه ی تایید تکون داد.
- آره قصد داشتم، ولی نمیدونم چطوری راهم به این پارک کشیده شد.
و با اشارهی دستش ازش دعوت کرد که کنارش روی نیمکت بشینه و البته که پسر هم بدون هیچ مخالفتی کنارش نشست.
+ زود جمع رو ترک کردی، الان اینجا اینطوری تنها نشستی، مشکلی پیش اومده؟!
یونگی لبخند دیگه ای زد و درحالی که نفس عمیقی میکشید نگاهشو به لنگهی راست ایرپاد توی دستش دوخت.
YOU ARE READING
Blue Moon
Fanfiction" ماہِ آبے " "لبهات حکم اسپری آسم رو داره یونگی و منم اونیم که نفسم بهش بنده" ✧✧✧ یونگی با حیرت به چشمای جیمین خیره شد و زیر لب زمزمه کرد. - با قلب من داری چکار میکنی...؟! + فقط دارم بهش یادآوری میکنم صاحبش کیه. - تویی لعنتی تویی. + معلومه که منم! ه...