نم بخار ساطع شده از آب داغ به همراه رایحهی ضعیفی از سوختگی گوشت بدن،فضای غیرقابل تحملی رو به وجود آورده بود.
پوست سرش از داغی بیش از حد آب از سوختگی جان سالم بهدر نبرده بود و گزگزش بهش میفهماند اگه انگشت هاشو توی موهاش سُر بده ممکنه کف دستش با پوست کنده شده اش پر بشه!
انقدر ذهنش خالی و بیحس بود که مسائل اینچنین کوچکترین اهمیتی نداشتند؛درجستجوی از بین برده شدن بوی بد خونین زیر دماغش که عطر غلیظش ذهنش خط میانداخت،به دنبال بوی که منشأ اون از هوای ناپاک بود،دماغش به سوزش انداخت!
محتاج به بوییدن هوای کثافت حمام برای از بین بردن خون آدم های بی گناهی که با بیرحمی به کشتن داده بود،بود.
ندیم چوی کیسهی پر از گل های خوشعطر مدام از زیر گردن تا روی کتف هایش میکشید و پادشاه داشت به این باور میرسید که پوست تنش در حال جدا شدن از گوشت تنشه.
اما توی خلسهی که فرو کش کرده بود و شل بودن بیشاز حد ماهیچه های تنش،مانع از واکنش دادنش میشد.
دست های چوی به قصد برگردوندن روح به جسم وا رفتهی پادشاه شونه و بازو هاش به چنگ خودشون درآوردن و به ماهری ماساژشون داد.
حرکت دست های چوی در عین درد داشتن،حس خوب و گردش خون توی رگ هاش ایجاد میکرد...میشد گفت روش چوی جواب داد.
ناله های ضعیف و خفهی از دهنش خارج میشد و چشمهاش از روی هم باز نمیشد.
میان دو کتف پادشاه رو به نرمی و با قدرتی که رفته رفته بیشترش میکرد روبه بالا و بلعکس ماساژ میداد.
جونگکوک- پیر شدی اما دست هات هنوزم باعث میشه بدنم سرخوش و آروم باشه!
به حرفی که کشدار از لب هاش خارج شد نرم خندید، صدای خندهاش توی فضای حمام پیچید و دوباره گوش های خودش برگشت.
حتی صدای خندهی خودش هم روحش زخم میکرد
اون فقط از لحاظ جسمی خسته نبود،از لحاظ فکری و روحی و روانی کاملا بهم ریخته بود.
چوی- سرورم میدونم حمام آب داغ برای برگشتن انرژی خوبه،اما شما چند ساعت تمام توی آب داغ هستید؛بیشتر از این ممکن تاثیر برعکس روی بدن شما به جای بزاره؛لطفا بلند شید!
با نگرانی زمزمه کرد ولی پادشاه شنید؛کمکم داشت نگرانیش بیشتر میشد
خیره به چهرهی آروم اما بهم ریخته پادشاه منتظر شد.
جونگکوک- آه...چوی...چوی...زیاد حرف میزنی...اما شاید حق با تو باشه مرد!
احتمالا حق با چوی بود اگه بیشتر از این توی حمام باقی میموند از شدت ضعف و سرگیجهی ناشی از گرمی حمام، بیهوش میشد.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Cursed Omega / KooKV
Hayran Kurgu" متوقف شده تا زمانی که پایان ورژن ویکوک رقم بخوره " اتفاقی توی جشن تولد پادشاه والمیر رخ داد که حتی توی ترسناک ترین کابوس های شبانهی مردم اون سرزمین هم نمیتونست به این شکل رخ پیدا کنه. پادشاه جفتش رو ملاقات کرد! جفتش یک امگای عادی نبود! یه پسر ا...