زمانی که دستش از پشت کشیده شد به سمت عقب برگشت تا متوجه بشه چرا جیمین این کار رو انجام داده ولی وقتی نگاهش به تهیونگ افتاد که مچ دستش رو محکم گرفته و بهش اجازه رفتن نمیده یکم تعجب کرد .
_ دستمو ول کن
مچ دستش رو تکون داد تا بتونه دستش رو از قفل دست تهیونگ باز کنه ؛ بی فایده بود انگار که اون قصد ول کردنش رو نداشت .
جیمین که یکم مست شده بود گیج شده ، کنارشون ایستاده بود و احساس میکرد خوب متوجه اتفاق های اطرافش نمیشه .
تهیونگ دست جونگکوک رو کشید و به سمت صندلی بردش
_ بیا بگیر بشین !
من نمیفهمم چرا نمیشه دو دقیقه باهات صحبت کرد ؛
من نگفتم اینجا برای من که تو پاشی بری !
صرفا بخاطر این بود که جوابتو بدم
ولی نمیدونم تو چرا همش میخوای دعوا کنی پسر ، من که کاری باهات ندارم !
فقط میخوام بتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم
فک نمیکنم این موضوع انقدر برات اذیت کننده باشه ؟!
یونگی با قسمت اخر جمله تهیونگ پوزخندی زد که کسی متوجه اون نشد .
تهیونگ وقتی داشت جمله هاش رو میگفت انقد محکم و مصمم صحبت کرد که بخاطر همین موضوع جونگکوک گاردش رو پایین اورد ولی با این حال قصد نداشت از حاضر جوابیش بگذره .
_ اصلا هر چی برام مهم نیست ، من نمیخوام اینجا باشم دیگه .
جونگکوک دوباره خواست بلند بشه که تهیونگ دقیقا رو به روش قرار گرفت و دستش رو روی سینه جونگکوک گذاشت و اروم رو صندلی هلش داد و گفت :
_ بهت گفتم بگیر بشین !
جونگکوک از تحکم صدای تهیونگ موهای تنش سیخ شد ولی خودش رو نباخت و نگاه لرزونش رو به سمت جیمین انداخت .
اون پسر مو طلایی همچنان گیج به اونها خیره شده بود و حرفی نزده بود جونگکوک خواست جیمین رو صدا کنه :
_ جیم....
که با صدای تهیونگ حرف توی دهنش موند و نتونست کامل صداش کنه :
_ توام بگیر بشین سر جات .
جیمین هم سری تکون داد و بلافاصله بعد از نشستن نگاهشو از تهیونگ و جونگکوک گرفت و به نوشیدنش ادامه داد چون حس میکرد اگر به نگاه کردنش ادامه بده تهیونگ سرش رو از تنش جدا میکنه.
جونگکوک سرش رو به سمت تهیونگ برگردوند و نگاه خیره اش رو بهش انداخت ، با اینکه نوشیدنی هایی که خورده بود سرش رو گرم کرده بود ولی همچنان روی خودش تسلط داشت .
_ عادت داری توی همه چی خودت رو دخالت بدی ؟!
_ توام عادت داری دو دقیقه به زبونت استراحت ندی ؟
_ من اگه زبونم کار نکنه
بقیه اعضای بدنم خودکار به حرف میاد .
_ آهان !
پس نیاز شد زبونتو ببرم تا بفهمم دیگه چه کارایی بلدی !
_ واقعا ، رومخمی ..
ولی اگه خیلی کنجکاوی میتونم همین الان زبون بدنمم بهت نشون بدم !
_ چجوری مثلا ؟!
_ مثلا با ی مشت خوشگل توی صورتت !
تهیونگ خندید و اوه ای از زبونش خارج شد و
همزمان لیوان خودش و جونگکوک رو از نوشیدنی که سفارش داده بود پر کرد و بعد از انداختن یخ داخلشون یکی از اون ها رو به دست جونگکوک داد .
_ فعلا اینو بخور بروسلی
تا ببینیم بعدا چی میشه ...
جونگکوک حرصی از تهیونگ ، لیوانش رو یک نفس سر کشید و چشماش از مزه تلخش بسته شد .
تهیونگ خنده ای به واکنش بامزه پسر داد ؛
انگار نه انگار که اون همین الان تهدید به مشت و لگدش میکرد و حالا با لپ های گل انداخته و چهره اخمو از مزه نوشیدنش ناراضی !
اون پسر برای تهیونگ واقعا بامزه بود .
سرش رو تکون داد تا از افکارش بیرون بیاد به سمت یونگی برگشت و شیشه نوشیدنی رو نشونش داد :
_ یون نظرت چیه ؟
_ نه ، مرسی
با نوشیدنی خودم راحت ترم !
سرشو رو برای تایید تکون داد و به سمت جیمین برگشت :
_ تو چی پسر ؟
جیمین لیوانش رو به سمت تهیونگ گرفت و اروم گفت :
_ ممنون میشم
بعد از اینکه لیوان جیمین رو پر کرد نگاهش رو به قیافه اش افتاد ؛ اون پسر انگار زمان زیادی تا مستی کامل براش باقی نمونده بود ولی باز هم مثل جونگکوک از خوردن دست نمیکشید ، چونکه جونگکوک بعد از اولین لیوانی که تهیونگ به دستش داده بود دو تا پشت هم نوشیده بود و در حال ریختن لیوان چهارم بود .
تهیونگ روی صندلی نشست و نزدیک به جونگکوک شد و بطری نوشیدنی رو از دستش کشید .
_ کافیه دیگه !
چقدر میخوری ؟
جونگکوک بدون اینکه سرش رو بلند کنه جوابش رو داد :
_ چیه نکنه چون اینجا برای تو باید ازت اجازه بگیرم که چقدر بخورم ؟
سرش رو بلند کرد و چشم های خمار شده اش رو به نگاه تهیونگ داد :
_ ها باید ازت اجازه بگیرم !
_ مسخره نباش ، من برای خودت میگم دیگه داری مست میشی .
جونگکوک نیشخندی زد و گفت :
_ پس فکر کردی برای چی میخورم ؟
عاشق این زهر مارم ؟!
بطری رو از زیر دست تهیونگ کشید و لیوانش رو تا جایی که امکان داشت پر کرد .
لیوانش رو جلوی نگاه خودش و تهیونگ بالا کشید و ادامه داد :
_ میخورم که مست شم بچه خوشگل .
تهیونگ که خیلی جدی در حال گوش دادن به حرف های جونگکوک بود با شنیدن لفظ " بچه خوشگل " اول نگاه متعجبش رو بهش انداخت و بعد با صدای بلند خندید .
_ عااا
خوشت اومده بهت گفتم بچه خوشگل ؟
_ بچه منم یا تو ؟!
فک نمیکنی داری اشتباه میزنی ؟
جونگکوک انگشت اشاره اش رو به سمت خودش گرفت و گفت :
_ من ؟
من بچه ام ؟!
تهیونگ سرش رو برای تایید تکون داد و گفت :
_ اره دیگه تو
من که به هیچ جام نمیخوره بچه باشم .
بعد از گفتن جملش نگاهش رو به جیمین داد که پشت سر جونگکوک سرش رو روی زمین گذاشته بود و انگار توی خواب و بیداری بود و قطعا انتظار بیشتر از این هم نمیرفت ، چون جیمین انقد خورده بود که تقریبا رو به بیهوش شدن بود و پشت بند جیمین قطعا جونگکوک بود که بدون هیچ وقفه ای پشت هم نوشیدنی میخورد ؛ و بعد از حرف اخر تهیونگ به طرز کیوتی در حال فکر کردن بود .
تهیونگ به سمت یونگی برگشت که به سمت مخالفشون در حال نگاه کردن بود .
_ هی یون ؟
_ چیه ؟!
_ بیا یه رسیدگی به وضع این بچه بکن .
_ به من چه ؟!
_ پاشو مسخره بازی در نیار ،
جیمین تا خرخره مست شده ، ببرش توی یکی از اتاقامون بذار استراحت .
یونگی چشم هاش رو چرخوند و بلند شد ؛ کنار جیمین قرار گرفت و با انگشت بهش
ضربه زد
_ هی پاشو !
ولی جوابی از جیمین نگرفت دوباره با انگشت ضربه زد که تهیونگ گفت :
_ یونگی !
اون مسته چجوری بلند شه ، کمکش کن دیگه
بعدشم خودت استراحت کن .
_ منتظر بودم شما بگی که استراحت کنم .
جمله اش رو گفت و جیمین که روی میز ولو شده بود رو بلند کرد ؛ جیمین با تکون خوردن بدنش چشم هاش رو اروم باز کرد ولی دقیق متوجه اطرافش نمیشد فقط فهمید یکی بهش کمک میکنه تا حرکت کنه اون هم سعی کرد تا همراهیش کنه در هر صورت با این وضعی که داشت کار دیگه ای از دستش بر نمیومد .
یونگی همینطوری که شونه های جیمین رو گرفته بود و بهش کمک میکرد که حرکت کنه با چشم هاش برای تهیونگ خط و نشون میکشید و تهیونگ هم دست هاش رو تو جیبش فرو کرده بود و بهش اعتنایی نمیکرد .
_ اینم بزن به حسابت دیگه .
ثانیه ای از تموم شدن جمله یونگی نگذشته بود که جیمین نزدیک بود پخش زمین بشه و یونگی رو هم با خودش به فنا بده ولی یونگی بخاطر سرعت عمل بالاش جلوی افتادنشون رو بگیره .
_ مسیح !
اینو گفت و به پسر بلوند که تلو تلو میخورد نگاهی انداخت .
_ فقط دردسری دیگه مرتیکه .
خطاب به تهیونگ گفت و بلافاصله یکی از دست هاش رو زیر زانوی و دیگری زیر شونه و گردن جیمین قرار داد و بلندش کرد و به سمت یکی از اتاق ها رفت .
تهیونگ تا اخرین لحظه ای که نگاهش به جیمین و یونگی دسترسی داشت بهشون نگاه کرد و بعد از اینکه از دیدش خارج شدن دوباره روی صندلیش کنار جونگکوک قرار گرفت .
جونگکوک لیوان توی دستش بود و بهش زل زده بود و نوشیدنی داخلش رو تکون میداد و با دقت به حرکات مایع توی لیوان نگاه میکرد .
تهیونگ سیگاری از پاکتش بیرون کشید و روشنش کرد ؛ پک عمیقی بهش زد و دودش رو در جهت مخالف صورت جونگکوک به بیرون فرستاد .
_ خوبی ؟
تهیونگ مخاطب سوالش جونگکوک بود ولی جوابی ازش نگرفت .
_ با توام ؟
_ خوبمم
لحن کشدار پسر نشون دهنده مستیش بود ولی تهیونگ قصد تموم کردن مکالمه رو نداشت .
_ به نظرم میاد که ناراحت باشی ؟
_ نظرت به کتف چپمم نیست .
_نظرت چیه یکم اروم باشی ؟
حتی با اینکه مستی هم هنوزم میخوای وحشی باشی !
بازم سکوت تنها جواب پسر بود ، اون نوشیدنی رو بازم سر کشید و اینبار به لیوان بسنده نکرد و خود بطری رو به لب هاش نزدیک کرد تا سر بکشه ولی باز هم تهیونگ دستشو رو نگه داشت تا اینکارو انجام نده ولی جونگکوک دستشو از زیر دست تهیونگ بیرون کشید و بطری رو یکسره سر کشید .
بعد از اینکه به اندازه کافی از اون مایه زهر مانند توی حلقش خودش ریخت و سمت تهیونگ برگشت :
_ سیگار بده .
_ باشه
تهیونگ نخی از توی پاکتش بیرون کشید و بعد گذاشتن روی لب هاش اونو روشن و روی لب های پسر قرار داد و پشت بندش برای خودش هم نخ دیگه ای روشن کرد .
جونگکوک اونقدری مشروب خورده بود که دیگه همون کنترل کمی که روی خودش داشت هم از دست داده بود و زمانی که از سیگار کام میگرفت چشم هاش به خمارترین حالت ممکن خودش میرسید .
تهیونگ نگاهش بین اجزای صورت جونگکوک توی گردش بود و در اخر بین چشم هاش و لب هاش قفل شده بود .
پسرک با لب های نیم باز کوچولوش و چشم های نیمه باز ، گونه های پنبه مانند شبیه الهه ای شده بود که هر چشمی رو به خودش خیره میکرد .
_ جونگکوک ؟
تهیونگ صداش زد چون احساس کرد اون پسر کمتر از چند دقیقه دیگه کاملا از هوش میره و نیاز به جایی داره استراحت کنه .
پس تهیونگ سیگارش که به اتمام رسیده بود ولی انقدر محو پسر بود که کامی ازش نگرفته بود رو توی جا سیگاری خاموش کرد و از صندلی بلند شد .
دستش رو روی شونه های پسر گذاشت و اروم تکانش داد :
_ جونگکوکا
پاشو بریم استراحت کن ..
_ هوممم
جونگکوک قصد بلند شدن نداشت ؛ تهیونگ کاملا نزدیک پسر شد و دو تا دستش رو سپر زیر بغل های پسر کرد و اون رو از روی صندلی بلند کرد .
جونگکوک با تکون خوردنش لای یک چشمش رو باز کرد و اروم نالید :
_ ولم کن
من بازم نوشیدنی میخوام !
تهیونگ جونگکوک رو بلند کرد و یکی از دست های جونگکوک رو دور گردن خودش انداخت و با یکی از دست هاش محکم دست پسر رو گرفت و دست ازاد دیگه اش رو قفل کمر پسر کرد .
و وقتی دست هاش روی کمر پسر جا گرفت از باریکی و فرم قشنگش متعجب شد .
_ فعلا بیا بریم
بعدا قول میدم خودم بیارمت بازم نوشیدنی بخوری
_ داری دروغ میگی
_ نه باور کن دروغ نمیگم
اصلا میذارم هر وقت میخوای بیایی اینجا مجانی نوشیدنی بزنی
جونگکوک بلافاصله بعد از شنیدن جمله تهیونگ سرش رو که به حالت کجی شل نگه داشته بود رو بلند کرد و گفت :
_ واقعا میگی ؟!
تهیونگ کاملا خنده اش گرفته اون پسر نقطه صفر و صدی نداشت میتونست هم کاملا وحشی باشه هم کیوت و این حالت هاش توی صدم ثانیه تغییر میکرد .
_ اره واقعا میگم .
_ عااا ، تو خیلی خوبی پسر
جونگکوک بعد از گفتن این جمله سرش رو روش شونه تهیونگ قرار داد .
باردیگاری برای کمک به تهیونگ نزدیک شد تا جونگکوک رو ازش بگیره و به رئیسش کمک برسونه ولی تهیونگ با تکون سرش به چپ و راست مخالفتش رو رسوند .
_ اتاق من حاضره ؟
_ بله قربان ، اقای مین گفتن براتون حاضر کردیم .
_ خوبه .
و بعد به سمت اتاق مد نظرشون رفتن .
بلافاصله بعد از رسیدن جونگکوک شروع به نالیدن کرد :
_ گرمه ..
_ منم اونقد میخوردم گرمم بود .
تهیونگ جونگکوک رو روی تخت دو نفره ای که وسط اتاق بود رها کرد .
کتی که تن جونگکوک بود رو از تنش خارج کرد و گوشه ای از تخت پرت کرد .
_ سعی کن بخوابی
جونگکوک با سری کج شده به تهیونگ نگاه میکرد که بالای سرش ایستاده بود .
_ چیه ؟
چرا اینجوری زل زدی به من ؟!
تهیونگ پرسید و منتظر جواب پسر موند جونگکوک تک خنده ای کرد و گفت :
_ چون خوشگلی
تهیونگ خندید و پرسید :
_ تازه به این نتیجه رسیدی ؟
جونگکوک از روی تخت بلند شد و به تاج تخت تکیه داد و پاهاش رو توی شکمش جمع کرد و دست هاش رو دورشون حلقه کرد و سرش رو روی زانوهاش گذاشت و به تهیونگ خیره شد و گفت :
_ اوممم
نوچ
وقتی دیدمت فهمیدم خوشگلی !
_ بعد نتیجه گرفتی الان به من بگی ؟
_ چقد سوال میپرسی حوصلتو ندارم
تهیونگ خندید اون پسر زمانی که مست میشد واقعا بامزه بود ؛ دستش رو لای موهای بهم ریختش فرستاد وبیشتر بهمشون ریخت .
_ کیوت
جونگکوک کلافه گردنبندهای دور گردنش رو از گردنش میکشید و سعی میکرد تا بازش کنه ولی چون چشماش مقداری تار میدید نمیتونست .
_ وایسا بهت کمک کنم .
تهیونگ گفت و روی تخت کنار جونگکوک نشست و شروع به باز کردن گردنبند کرد .
جونگکوک دستش رو روی گردنبند تهیونگ کشید و گفت :
_ وقتی تو استفادش میکنی بیشتر میدرخشه .
و نگاه خمار و لرزونش رو به نگاه متعجب تهیونگ داد ...
سلام قشنگا
امیدوارم از پارت جدید لذت ببرید ✨💜
نظرات قشنگتون باعث میشه من بیشتر انرژی بگیرم تا براتون زود زود اپ کنم
پس ووت و کامنت یادتون نره 🫂
راستی تا اینجای داستان کدوم شخصیت بیشتر دوس دارید ؟دوستون دارم 💋
شب بخیر
YOU ARE READING
WOUND || VKOOK
Actionجئون جونگکوک صاحب یکی از بزرگترین هلدینگ های جواهرات ، در یک مهمانی متوجه یک محموله بزرگ از جواهراتی با قدمت چندین ساله میشه و مصمم میشه که هر جور شده اون محموله رو بدست بیاره! چی میشه اگه کیم تهیونگ تصمیم بگیره برای رسیدن به خواسته اش بهش کمک کنه؟...