WRITER
_چ..چی...؟
+ا-اون..برای پ-پولِ..بیشتر..ازم خ-خواست این کارو..بکنم...جونگکوک همه ی ماجرا رو براش تعریف کرد ؛ و..تهیونگ خیلی خیلی شوکه شده بود . اصلا فکرشو نمیکرد که یه رئیس از درون انقدر آشغال باشه و از ظاهر آدم مهربون .
_..شازده...
+.بل..بله...
_تو برای کسایی که میومدن بار ، کار میکردی؟
+اوهوم...
_..الان ازت میخوام همه چیزو برام تعریف کنی! (با جدیت)
+ی-یه روز..که داشتم از مدرسه..برمیگشتم...یه مرد سر راهم سبز شد...و..ب-بهم گفت...میتونی..ت-توی بار کار کنی یا نه....م-منم قبول کردم...و قرار شد...ع-عصر برم آ-آدرسی که...ب..برام فرستاده بود...خ..خلاصه..رفتم اونجا و آقای لی رو د-دیدم...و باهاش آشنا..شدم...ازم خواست که بار رو تمیز کنم...اونموقع ف-فقط 15سالم...ب.بود...ول-ولی..16سالم که شد...ازم خواست...ر-روی سن برقصم و..حقوقم بیشتر میشد..و..ولی وقتی میرقصیدم همه ازم..می-میخواستن باهاشون سکس...کنم..وسط حرفش پرید .
_باهاشون سکس کردی؟؟!
+ن..نه...بجاش..گ.گفتم منو با خودشون ببرن و...وقتی میرفتم..اونجا..از-ازم کار میکشیدن و ک-کتکم میزدن..و با همه اونا توافق میکردم...و پول بیشتری به آقای لی میدادن...و..ولیدوباره بغضش ترکید و اشکای بلوری شکلش از چشماش جاری شد .
+من...هق..ب..بد..ضربه ای هق خوردم
TAEHYUNG
دوباره شوکه شدم . پسر...واقعا این لی با خودش چه فکری کرده ؟ این پسر بیچاره گناهی نداره . الان دلم میخواد همینجا باشه تا خفش کنم .
از کنار کوک بلند شدم و رفتم سمت خدمتکار و محکم بهش سیلی زدم .#بله!ها!ها!...قر-قربان..
_سریع برو و برام قهوه درست کن .(با حالت دستوری و داد)خدمتکار که رفت بیرون ، منم دوباره رفتم سمت کوک .
_شازده کوچولوی من!
بغلش کردم و سرشو چند بار بوسیدم و در آخر عطر موهاشو بو کشیدم . اون پسر الهه بود . الهه ی زیبایی بود .
_بهتره استراحت کنی . منم الان میرم .
جونگکوک سری به نشونه باشه بالا و پایین کرد . از اونجا رفتم و شازده کوچولو هم ملحفه کشید روی سرش و به خواب عمیقی رفت .
از پله پایین اومدم و روی کاناپه نشستم . به ساعت روی دیوار نگاه کردم . ساعت 8:59 دقیقه بود . چقدر زود زمان گذشت .
با صدای خدمتکار به خودم اومدم .#بفرمایید قربان .
_ممنون خانم هوانگ .خدمتکار تعظیمی کرد و به سمت آشپزخونه رفت . جرعه ای از قهوه ام رو نوشیدم .
_خب..آقای لی! خودتو توی تله انداختی .
.
.
.
.
.سلام سلام!
حالتون چطوره الماسای خوشگل .
اینم پارت 11
فک کنم قراره آقای لی بدجوری قراره زندگیشو بگذرونه . شما چی فک میکنید؟
امیدوارم از این پارت هم لذت ببرید . منتظر نظرات و ووت هاتون هستم قشنگا...خب
بای بای
YOU ARE READING
my man
Fanfictionجونگکوک یه پسر هورنی هس . حالا چی میشه با بزرگترین رئیس مافیا که به سکس علاقه ی شدیدی داره ، آشنا بشه؟