12_2

70 1 0
                                    

WRITER
زن به طبقه ی بالا رفت و در اتاق جونگکوک رو زد .

#آقای جئون...آقای جئون...

جوابی نشنید پس درو آروم باز کرد و وارد اتاق شد .

#آقای جئون..آقای جئون .
+هممممممم....بله..چیشده؟....
#صبح بخیر آقای جئون!حالتون خوبه؟
+...صبح بخیر....ب-بله...حالم...(خمیازه)...حالم خوبه..

با کمک خدمتکار به تاج تخت تکیه داد .

#آقای جئون صبحانه میل دارید؟
+ن-نه....زیاد...گرسنم نیست...
#آقای کیم گفتن باید حتما صبحانه بخورید تا بتونید داروهاتون رو بخورید .

جونگکوک می‌ترسید مخالفت کنه چون تهیونگ زنده اش نمیذاشت . پس سرشو بالا و پایین کرد .

+ب..باشه
#صبحانه اینجا می‌خورید یا سر میز؟
+ترجیح..میدم سر میز بخورم .

خدمتکار لبخند مهربونی زد و ادامه داد .

#بهتره یه لباس بپوشید آقای جئون .

کوک تازه یادش اومد تمام مدت لخت بوده و به همین سبب لپاش سرخ شد و ملحفه رو روی بدنش کشید .
خدمتکار به طرف کمد لباسا رفت و یه بافت سفید_شیری با یه شلوار قهوه ای بیرون آورد . بافت رو پوشید شلوارشو با کمک خدمتکار به پا کرد .

(این بافت و شلوار کوک هس

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(این بافت و شلوار کوک هس . فقط به دور و اطرافش توجهی نکنید مخصوصا به کفشاش . با تشکر 😅)

سپس لنگ لنگان به طرف دستشویی که خدمتکار اشاره کرده بود رفت .

#آقای جئون کمک میخواید؟
+ن-نه نه..نیازی نیست. میتونم خودم برم .

سپس در دستشویی رو باز کرد و به داخل رفت . توی آینه به خودش نگاه کرد . زیر چشماش به خاطر گریه پوف و ورم کرده بود . چند دقیقه به خودش نگاه کرد و سپس صورتشو آب زد و اومد بیرون .
همین که درو باز کرد خدمتکار با یه حوله جلوش ظاهر شد .

#آقای جئون بفرمایید.
+م..مرسی....

صورتشو خشک کرد و به طرف پله ها قدم برداشت . پله به پله ، درد و سوزش بود ؛ ولی سعی کرد بهش اهمیت نده . به سطح سرامیکی رسید و خیالش راحت شد که دیگه اون پله های کوفتی نبودن که باعث سوزشش بشن .
به طرف جزیره ی وسط آشپزخونه رفت و یکی از صندلی ها رو کشید و عقب و آروم نشست .

#خب آقای جئون صبحانه چی دوست دارید براتون بیارم .
+نوتلا با نون تست .
#الان آماده اش میکنم.

خانم هوانگ یه ساندویچ نوتلا سریع درست کرد و گذاشت توی ظرف و روی میز جلوی جونگکوک گذاشت .

#بفرمایید آقای جئون! نوش جان!
+ممنونم...

یه گاز به اون ساندویچ زدچشماش از خوشمزگی  داشت از حدقه در میومد و برق میزد . خیلی خیلی خیلی خوشمزه بود ؛ و به همین دلیل توی یک دقیقه اون رو خورد .

+خیلی خوشمزه بود!(با شوق و ذوق)
#نوش جانتون!بازم میخواید؟
+نه..نه من دیگه سیرم .
.
.
.
.
.
.







یاح یاح...
خوشم اومد از خانم هوانگ..عه چیزه..
سلااااممممم . خوبین؟حالتون چطوره؟
خب این پارت ادامه ی پارت 12 هس . امیدوارم خوشتون اومده باشه.
❤️❤️🤌🏻🤌🏻

my manWhere stories live. Discover now