WRITER
زن به طبقه ی بالا رفت و در اتاق جونگکوک رو زد .#آقای جئون...آقای جئون...
جوابی نشنید پس درو آروم باز کرد و وارد اتاق شد .
#آقای جئون..آقای جئون .
+هممممممم....بله..چیشده؟....
#صبح بخیر آقای جئون!حالتون خوبه؟
+...صبح بخیر....ب-بله...حالم...(خمیازه)...حالم خوبه..با کمک خدمتکار به تاج تخت تکیه داد .
#آقای جئون صبحانه میل دارید؟
+ن-نه....زیاد...گرسنم نیست...
#آقای کیم گفتن باید حتما صبحانه بخورید تا بتونید داروهاتون رو بخورید .جونگکوک میترسید مخالفت کنه چون تهیونگ زنده اش نمیذاشت . پس سرشو بالا و پایین کرد .
+ب..باشه
#صبحانه اینجا میخورید یا سر میز؟
+ترجیح..میدم سر میز بخورم .خدمتکار لبخند مهربونی زد و ادامه داد .
#بهتره یه لباس بپوشید آقای جئون .
کوک تازه یادش اومد تمام مدت لخت بوده و به همین سبب لپاش سرخ شد و ملحفه رو روی بدنش کشید .
خدمتکار به طرف کمد لباسا رفت و یه بافت سفید_شیری با یه شلوار قهوه ای بیرون آورد . بافت رو پوشید شلوارشو با کمک خدمتکار به پا کرد .(این بافت و شلوار کوک هس . فقط به دور و اطرافش توجهی نکنید مخصوصا به کفشاش . با تشکر 😅)
سپس لنگ لنگان به طرف دستشویی که خدمتکار اشاره کرده بود رفت .
#آقای جئون کمک میخواید؟
+ن-نه نه..نیازی نیست. میتونم خودم برم .سپس در دستشویی رو باز کرد و به داخل رفت . توی آینه به خودش نگاه کرد . زیر چشماش به خاطر گریه پوف و ورم کرده بود . چند دقیقه به خودش نگاه کرد و سپس صورتشو آب زد و اومد بیرون .
همین که درو باز کرد خدمتکار با یه حوله جلوش ظاهر شد .#آقای جئون بفرمایید.
+م..مرسی....صورتشو خشک کرد و به طرف پله ها قدم برداشت . پله به پله ، درد و سوزش بود ؛ ولی سعی کرد بهش اهمیت نده . به سطح سرامیکی رسید و خیالش راحت شد که دیگه اون پله های کوفتی نبودن که باعث سوزشش بشن .
به طرف جزیره ی وسط آشپزخونه رفت و یکی از صندلی ها رو کشید و عقب و آروم نشست .#خب آقای جئون صبحانه چی دوست دارید براتون بیارم .
+نوتلا با نون تست .
#الان آماده اش میکنم.خانم هوانگ یه ساندویچ نوتلا سریع درست کرد و گذاشت توی ظرف و روی میز جلوی جونگکوک گذاشت .
#بفرمایید آقای جئون! نوش جان!
+ممنونم...یه گاز به اون ساندویچ زدچشماش از خوشمزگی داشت از حدقه در میومد و برق میزد . خیلی خیلی خیلی خوشمزه بود ؛ و به همین دلیل توی یک دقیقه اون رو خورد .
+خیلی خوشمزه بود!(با شوق و ذوق)
#نوش جانتون!بازم میخواید؟
+نه..نه من دیگه سیرم .
.
.
.
.
.
.یاح یاح...
خوشم اومد از خانم هوانگ..عه چیزه..
سلااااممممم . خوبین؟حالتون چطوره؟
خب این پارت ادامه ی پارت 12 هس . امیدوارم خوشتون اومده باشه.
❤️❤️🤌🏻🤌🏻
YOU ARE READING
my man
Fanfictionجونگکوک یه پسر هورنی هس . حالا چی میشه با بزرگترین رئیس مافیا که به سکس علاقه ی شدیدی داره ، آشنا بشه؟