chapter. 5

57 6 0
                                    

جیسونگ وسط هق هق های بی پایانش گوشیش رو برداشت و به سختی شماره ی فردی رو گرفت ...... سعی میکرد خودشو آروم نگه داره که بالاخره جواب داد:

جیسونگ:فیلیکس؟!

فیلیکس:جیسونگ چیشده چرا صدات اونجوریه داری گریه میکنی؟!!!!

جیسونگ:فیلیکس هق حالم خوب نیست ترخدا بیام پیشم!

فیلیکس:کن یه کشور دیگه ام من استرالیام چجوری انقد زود بیام؟!

جیسونگ:فیلیکس تر خداااا!

فیلیکس:باشه آروم باش آروم باش عع میام بذار ببینم میتونم بلیت گیر بیارم....

جیسونگ:.......

تماس رو که قطع کرد زد زیر گریه دوباره.... جوری که نفس نمیتونست بکشه...... توی همون ساعت و دقیقه مینهو توی ماشین بود و به سمت خونه رانندگی میکرد.... هرزگاهی به فرمون ماشین مشت میزد و داد میزد.... خیلی عصبانی بود و خودشو سرزنش میکرد....

.......

جیسونگ با قیافه ی خسته و چشم های قرمز در حد خون وارد خونه شد.... نگاهش با مینهو گره خورد و دوباره آماده ی گریه کردن بود و با صدای لرزون گفت:ازت متنفرم!

و به سمت اتاقش رفت و درو محکم بست...... مینهو داشت دیوونه میشد و صدای گریه های جیسونگ بد تر دیوونش میکرد پس بلند شد کت مشکی بلندش رو برداشت و از خونه زد بیرون... هیچ نظری برای اینکه کجا بره نداشت و فقط میرفت....

جیسونگ سخت گریه میکرد و زمزمه میکرد:چرا..... چرا باید انقد ازت متنفرم باشم و در همون حالت عاشقت باشم؟! چرا باید بهت نیاز داشته باشم؟! من نمیتونم زندگی کس دیگه رو خراب کنم!

جیسونگ سعی میکرد گریه هاشو خفه کنه که مثل اینکه فیلیکس با اولین پرواز خودش رو به کره رسونده بود و با توجه به اینکه جیسونگ کلید کپی شده از کلید خونه رو بهش داده بود فیلیکس وارد خونه شد و به سمت اتاق جیسونگ دویید و در خودش بسته شد.....

جیسونگ با دیدن فیلیکس لرزید و بیشتر گریه کرد و به سمت فیلیکس دویید..... فیلیکس دستاشو دور جیسونگ حلقه کرد و موهای جیسونگ رو نوازش کرد و زمزمه میکرد:ششش...... درست میشه...... چیشده جیسونگ؟

جیسونگ که سعی میکرد آروم شه وسط هق هقاش میگفت:خراب کردن..... دعوا کردم....... ولی بهش نیاز دارم! من به عموم نیاز دارم! من به اون مرد نیاز دارم! میخوامش! ولی نمی خوام زندگیشو خراب کنم!

فیلیکس که تعجب کرده بود اروم گفت:کیو داری میگی؟ چه مردی؟ کدوم عموت؟!

جیسونگ نفسی وسط گریه هاش کشید و گفت:مینهو! من تاحالا ندیده بودمش ولی نمیتونم..... انگار یه چیزی داشت که باعث شد من نتونم بدون اون باشم..... فقط دو روزه اومده و من دارم جون میدم! نمیخووااام نمیخوام زندگیش خراب بشه!

💙🫂𝐃𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞 𝐮𝐦𝐛𝐫𝐞𝐥𝐥𝐚🫂 💙(completed) Onde histórias criam vida. Descubra agora