chapter. 8

52 8 0
                                    

مینهو توانایی نفس کشیدن نداشت، تحمل صدای لرزون جیسونگ و گریه هاش و دادی که سر مینهو زد غیر قابل تحمل بود، مینهو باید چیکار میکرد؟ باید از خط رد می شد؟ باید کاری میکرد؟ یا باید اتاق رو ترک میکرد؟

تحملش رو نداشت پس به جای خارج شدن از اتاق وارد شد درو بست، به سختی و اصرار جیسونگ رو به بغل خودش کشید، جیسونگ بدنش با گریه میلرزید و مثل یه جسم سنگین توی بغل مینهو قرار گرفته بود

بی قراری میکرد و این کارش مینهو رو آزار میداد، مینهو جیسونگ رو به روی رون پاش کشوند و محکم بغلش کرد، اما جیسونگ هیچ جواب و حرکتی به کادل و بغل کردن مینهو نداد و فقط بی جون با گریه تو همون حالت موند

مدتی گذشت و جیسونگ به خواب رفت و مینهو بود که توی سکوت اشک از گوشه ی چشم هاش میریخت، آپارتمان ساکت بود حتی سجین و جیوو هم ساکت بودن، مینهو ذهنش به هیچ جا نمیرفت و فقط تنها یک چیز توی سرش بود:جیسونگ! جیسونگ! و جیسونگ!

بدون اینکه بفهمه به خواب فرو رفت و زمان مثل برق گذشت، چشم هاش رو باز کرد و جیسونگ رو توی بغلش حس نکرد، جیسونگ نبود، نه صداش، نه خودش، نه لباساش، نه هیچی، مینهو تو خودش جمع شد، احساس گم شده بودن کرد، جیسونگ کجا بود......

فلش بک

مدتی گذشت و جیسونگ بعد از اینکه مینهو به خواب رفت گوشیش رو برداشت، به فیلیکس پیامک داد:

جیسونگ:فیلیکس...... کی برمیگردی استرالیا؟

فیلیکس:جیسونگ من تازه اومدم کره..... چیزی شده باز؟

جیسونگ:میشه با هم بریم استرالیا؟ مامان بابای من اونجان.... خواهش میکنم...

فیلیکس:جیسونگ باز چیشده؟

جیسونگ:نپرس فقط لطفا قبول کن....

پایان فلش بک

مینهو نفسی لرزون بیرون داد و  از رو تخت بلند شد به سمت در رفت در رو باز کرد و باز هم تنها بود، نبودن سجین و جیوو براش اهمیت نداشت ولی نبود جیسونگ آزارش میداد.... بیشتر از هر چیزی....

.........

جیسونگ سرش رو روی شونه فیلیکس گذاشته بود، تازه سوار هواپیما شده بودن و هنوز حرکت نکرده بود، جیسونگ هدفونش روی گوشش بود و چشماش بسته بود، بدون صدا آهنگ رو میخوند:

You call me again, drunk in your Benz
Driving home under the influence
You scared me to death, but I'm wasting my breath
'Cause you only listen to your fucking friends
I don't relate to you
I don't relate to you, no
'Cause I'd never treat me this shitty
You made me hate this city
And I don't talk shit about you on the internet
Never told anyone anything bad
'Cause that shit's embarrassing, you were my everything
And all that you did was make me fucking sad
So don't waste the time I don't have
And don't try to make me feel bad
I could talk about every time that you showed up on time
But I'd have an empty line 'cause you never did
Never paid any mind to my mother or friends
So I shut 'em all out for you 'cause I was a kid

......

فیلیکس با نگرانی به جیسونگ نگاه میکرد که متوجه پیامی به گوشیش شد، ناشناس بود، گوشی رو برداشت و پیام رو باز کرد:

~سلام ، من مینهوعم خواستم بپرسم جیسونگ پیش شماست؟

فیلیکس:بله، پیش منه.... دارم میبرمش با خودم استرالیا پیش مامان باباش، یکم وقت میخواد، بهش فرصت رو بدید، حالش اصن خوب نیست و بی قراره...

.......

مینهو گوشی رو روی مبل پرت کرد و با مشتش روی اوپن کوبید، نفس عمیق و عصبانی کشید و گوشیش یه دم از طرف سجین زنگ میخورد ولی مینهو هیچ اهمیتی نمیداد.....

......

حدود دو ساعتی بود که جیسونگ و فیلیکس رسیده بودن و جیسونگ حالا توی بغل جیونگ بود، با اینکه پیش پدر و مادرش بو بازم آروم قرار نداشت، جیونگ آروم پرسید:جیسونگ نمیخوای بگی چیشده؟

جیسونگ بی جون گفت:عاشق آدم اشتباه شدم، عاشق کسی که اعتمادمو برمیگردونه ولی خودش دوباره ازم میگیره، کسی که دیوونست و کسی که من هیچ وقت اجازه ی عاشق شدنش رو ندارم، ولی منم آدم... منم به بغل کسی که دوسش دارمو نیاز دارم... دوست دارم هر شب مث اون شبی که روی سینه اش خوابیدم بخوابم و هر وقت بی قرارم آرومم کنه، من نمیدونم دارم چیکار میکنم مامان..... نمیدونم چرا به اون مرد لعنتی تو زندگیم نیاز دارم.....

جیونگ از تمام حرف های جیسونگ متوجه این شد که مینهو کسیه که جیسونگ بهش نیاز داره، مینهو مردیه که جیسونگ بی قرار رو اروم میکنه.....

جیونگ با صدایی مهربون و آرامش بخش گفت:تو بین دو راهی هستی..... اون مرد اعتماد تورو ازت نگرفته جیسونگ..... تو فقط بین دو انتخاب موندی....یکی اینکه فکر میکنی با وجودت زندگی اون مرد خراب میشه و دوم اینکه نمیتونی بدون اون مرد تحمل کنی.....

جیونگ با آرامش ادامه داد:خوب فکر کن جیسونگ... آدما ذات های مختلفی دارن و وقتی چیزی به دهنشون شیرینه  و چیزی رو دوست دارن در هر شرایطی به سمت اون چیز میرن حتی اگه یه چیزی داشته باشن از قبل که هیچ تفاوتی باهاش نداشته باشه، اگر اون مرد کسیه که میتونه کاملت کنه، آرومت کنه، و دوستت داشته باشه یعنی اینکه از خودش بی خوده و به زندگی الانش اهمیت نمیده و فقط تورو میبینه، فقط و فقط تورو، جیسونگ فکر کن، ببین که آیا اون مرد زندگیش خوبه که تو میگی با وجودت خرابش میکنی یا نه؟.....

جیونگ با این حرف بلند شد تا برای جیسونگ آب بیاره، جیسونگ توی فکر فرو رفته بود، هنوز هم فکر کردن به اینکه مانع زندگی کردن یه خانواده باشه اونو میترسونه، ولی به این هم فکر میکرد که مینهو واقعا با خانواده اش زندگی خوبی نداره و این کارو برای جیسونگ سخت تر میکرد.......

.......

مینهو با عصبانیت گوشیش رو برداشت، گالری گوشی رو باز کرد و دنبال عکسی از مدرک خیانت سجین گشت، عکس رو پیدا کرد، به سمت چمدونش رفت و حدود هزار دلار برداشت، به سجین زنگ زد:

سجین:الو عشقم؟

مینهو:کثیف آشغال.... میای دادگاه طلاقت میدم میری هر گوهی میخوای میخوری، با زندگی منو و جیسونگ هم دیگه کاری نداری!

.....

تلفن رو بی وقفه قطع کرد، سوییچ ماشین رو برداشت و به سمت پارکینگ رفت، ذهن مینهو پر بود از فکر و نقشه برای به دست آوردن کسی که واقعا دوستش داشت، برای به دست آوردن جیسونگ.....

💙🫂𝐃𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞 𝐮𝐦𝐛𝐫𝐞𝐥𝐥𝐚🫂 💙(completed) Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin