chapter. 16

38 5 1
                                    

برای گذشتن راحت تر ماه ها، مینهو و جیسونگ به همراه جیونگ و سوبین به سفر استرالیا رفتن، مینهو از راه دور کار های شرکت رو انجام میداد و به خاطر بودن فیلیکس تو استرالیا، جیسونگ و سوبین به همراه فیلیکس کل استرالیا رو گشتن و گاهی اوقات هم مینهو باهاشون همراه میشد

جیونگ هم طبق معمول کار های خونه و تمیز کاری و پخت و پز رو انجام میداد، روز تبدیل شد به ماه و ماه تبدیل شد به یک سال تموم

خانواده جیسونگ و مینسونگ به کره برگشتن، دقیقا توی هوای بهاری بود که جیسونگ و مینهو با یه لباس ست با هم به مکانی که سجین بود رفتن تا دی ان ای بچه سجین رو تحویل بگیرن

.......

مینهو زنگ رو زد، در باز شد، جیوو در رو باز کرده بود، با چشم غره ای به مینهو و زبون درازی به جیسونگ از در کنار رفت و بهشون راه داد که وارد شن

جیسونگ و مینهو دست تو دست هم وارد شدن، به سمت حال رفتن و با سجین که پسر کوچولویی تو بغلش بود مواجه شدن

سجین به جیسونگ با حسادت خیره شد و چشم غره رفت، بلند شد و به سمت اونها رفت، پسر کوچولو رو به مینهو داد و دی ان ای رو به جیسونگ

مینهو و جیسونگ دقیقه ای به هم خیره شدن، و مینهو به پسر کوچولو تو بغلش، لپ های سفید و گل انداخته نرم و تپلی داشت که به جیسونگ میخورد و چشم های قهوه ای تیره ی درشتش برق میزد، پیوسته پیوسته زبون کوچولوش بیرون میومد و لبای غنچه ایش رو خیس میکرد:

مینهو و جیسونگ دقیقه ای به هم خیره شدن، و مینهو به پسر کوچولو تو بغلش،  لپ های سفید و گل انداخته نرم و تپلی داشت که به جیسونگ میخورد و چشم های قهوه ای تیره ی درشتش برق میزد، پیوسته پیوسته زبون کوچولوش بیرون میومد و لبای غنچه ایش رو خیس میکرد:

Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.

موهاشووووووو😭😭😭🤩🤩🤩خوردنییییی🥲🥲🥲

مینهو لبخندی رو لبش ظاهر شد، بعد به جیسونگ که داشت زور میزد از توی پوشه برگه رو در بیاره نگاه کرد، چیزی کاملی سر در نیاورد، ولی یه جا چشمش به اسم مینهو خورد، دهنش باز موند، دوباره خوند، دوباره و دوباره

جیسونگ داد زد:مال ماعهههه! بچه مال ماعههه!

مینهو شروع کرد به خندیدن تو خوشحالی، جیسونگ بچه رو از مینهو گرفت و بدن نرم بچه رو تو بغلش آروم فشرد

مینهو خودشم برگه رو خوند و زمزمه کرد:خانواده ی لی....

جیسونگ لباس پسر کوچولو رو بالا داده بود و با فوت کردن رو شکمش اون رو به خنده در میاورد، مینهو و جیسونگ تا خوشحالیشون رو تموم کنن، متوجه خروج جیوو و سجین از خونه نشده بود......

💙🫂𝐃𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞 𝐮𝐦𝐛𝐫𝐞𝐥𝐥𝐚🫂 💙(completed) Kde žijí příběhy. Začni objevovat