chapter. 13

49 8 0
                                    

مینهو مرخص شد و کل خونواده برگشتن منتها قبل از رفت به خونه با فیلیکس خدافظی کردن، نه خونه ی توی استرالیا بلکه زمان سفر تموم شده بود و خانواده ی جیسونگ میخواستن به کره برگردن

وسایل هارو جمع کردن، فیلیکس جلوی در منتظر بود تا با همه خدافظی کنه، مینهو جیونگ سوبین خدافظی کردن و وقت که جیسونگ رسید شیطنت جیسونگ شروع شد و بعد از بغل کردن فیلیکس گفت:شما هم یه یاری معشوقه ای چیزی پیدا کن....

فیلیکس خنده ای سرداد و با زدن روی شونه ی جیسونگ گفت:شما برو با همسر خودت خوشبخت باش، شنیدن اینکه تو خوبی برام کافیه!

جیسونگ لپاش گل انداخت نزدیک رفت و زمزمه کرد:ما که هنوز ازدواج نکردیم که... باید ببینیم چی میشه

فیلیکس حرف آخرو زد:در هر صورت عشق چیزی نیست که کسی بخواد جلوشو بگیره حتی یه طرفش، و اونی که عشق یه طرفه داره ضربه زیادی میخوره، ولی تو و مینهو هردوتون عاشق همید و هیچ چیزی جلودارتون نیست.... هیچ چیز....

جیسونگ لبخند زد و تایید کرد که مینهو صدا کرد:جیسونگم دیر بریم به پرواز نمیرسیما

سوبین تایید کرد و اضافه کرد:راس میگه جیسونگ بیا بریم، فیلیکس هم باید حتما به کره بیاد و سری به دوستش بزنه

مینهو اضافه کرد:نشدم خودم میارمت فیلیکس رو ببینی فقط الان بیا دیر نشه....

جیسونگ سریع تایید کرد و رو به فیلیکس کرد سریع گفت:مراقب خودش باش، خدافظ!

فیلیکس هم جواب داد:تو هم همینطور.... خدافظ

جیسونگ به سمت ماشین دویید، مینهو با حلقه کردن دست چپش دور کمر جیسونگ اون رو به توی ماشین راهنمایی کرد و با دست تکون دادنی به فیلیکس، ماشین حرکت کرد و به سمت فرودگاه رفت.....

.........

حالا الان توی هواپیما بودن، به ترتیب جیسونگ مینهو سوبین و جیونگ بودن، جیونگ و سوبین مشغول حرف های خودشون بودن، سر جیسونگ روی پنجره هواپیما بود و دستش توی دست مینهو، سوبین نگاهی به مینهو کرد و گفت:داداش بریم خونه راحتی من برات باندتو عوض کنم؟

مینهو خواست جواب بده که جیسونگ کلشو سریع چرخوند و به سوبین خیره شد و گفت:نه بابا.... من خودم براش عوض میکنم.....

صورت خود جیسونگ قرمز بود، مینهو به جیسونگ لبخندی زد و با نگاه معنی دار به سوبین نگاه کرد، سوبین لبخند زد و تایید کرد، مینهو با اون چشم های سرد ولی الان پر از عشقش به جیسونگ خیره شد

جیسونگ لپاش گل انداخته بود، به مینهو نگاه کرد آب دهنشو قورت داد و لبخند زد، مینهو هم لبخند زد، دست جیسونگ رو آروم رها کردو بازوی سمتی که سالم بود رو بالا آروم، جیسونگ به سمت مینهو خم شد و آروم لم داد، مینهو بازوش و دستشو کامل دور کمر جیسونگ حلقه کرد و جیسونگ چشماشو بست...

💙🫂𝐃𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞 𝐮𝐦𝐛𝐫𝐞𝐥𝐥𝐚🫂 💙(completed) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora