Part[1]

142 11 4
                                    


-سرورم وزیر اعظم در‌خواست ملاقات دارن اجازه ورود میدهید ؟

با اخم دست از ورق زدن کتاب کشید با اینکه راست ایستاده بود اما کمرش رو صاف تر کرد  از پنجره به هوای افتابی نگاهی انداخت بدون نگاه کردن به در، کتاب را بست

-اجازه هست

بلافاصله درها توسط خواجه هان خواجه وفادار و دلسوزش باز شد و مردی با لباس رسمی زرشکی رنگ و کلاه سیاه توری وارد شد بعد از تعظیم کردن لب گشود

-سرورم،شنیده بودم زیاد خوش احوال نیستید

ولیعهد با بالا بردن یکی از ابروهایش به مرد خیره نگاه کرد و بدون برداشتن نگاه خود با دست اشاره کرد بر روی بالشتک وسط اتاق درست روربه روی خودش بشیند

-موضوع مهمی نبود،الفا 
بدون توضیح بیشتر نگاه خودرا از پیرمرد الفا  که نقش پدر زنش را هم ایفا میکرد گرفت و به افتابی که وسط اتاق بود خیره شد

-همسرتون خیلی نگران شدن و درخواست دیدار با شمارو داشتن ،اما شنیدم،اجازه دیدار ندادید

ولیعهد زیر چشمی به او خیره شد ان پیرمرد  فکر میکرد با تیکه تیکه کردن جمله خود میتواند رنگ تهدید به جمله‌خود بدهد الفای احمق!
بدون اینکه تغییری در چهره خود بدهد به پیرمرد الفا خیره شد در پاسخ فقط کمی لبانش را تر کرد

پیرمرد به داماد مغرور خود خیره شد این روز ها بیشتر از همیشه در سکوت به سر میبرد و مشخصا به مسئله‌ی دیگه‌‌ای از اعتراض های مردم فکر میکرد
ان الفای مغرور فکری دیگر نداشت
البته که این طرز فکر پیرمردی مثل او بیش نبود

-قطعا، برای موضوع دیگری به اینجا امده‌اید، پدرزن

نیشخند ریزی بر لب الفای پیر نقش بست هیچ چیز از دامادش پنهان نبود

به ارامی نامه‌ای از استین لباس خود بیرون اورد و به سمت ولیعهد ،الفای سلطنتی گرفت

خواجه هان بدون تعلل انرا از وزیر گرفت و با احترام بیشتر برای ولیعهد خوش‌چهره خود برد و با تعظیم نامه را بر میز کوتاه قهوه‌ای نهاد

-وزیر جنگ اختلال هایی در بین مردم ایجاد میکند

قطعا الفای جوان احمق نبود که به یکی از حامی های خود شک کند و این اتهام را پذیرا باشد و زحمت باز کردن نامه را به خود بدهد پس تنها با تکان دادن سرش اکتفا کرد
وزیر ادامه داد:

- افراد خودم را برای تعقیب او گزاشتم و متوجه شدم دسته‌ای از همراهانش به روستاهای نزدیک فرستاده

برای تاثیر بیشتر حرف‌های دروغین خود بر نقطه ضعف الفای جوان دست نهاد

-....برای ازار امگاها، همه ما از تنفر اشکار وزیر جنگ به امگاها اگاه هستیم

The best forget/KooKVOnde histórias criam vida. Descubra agora