-سرورم وزیر اعظم درخواست ملاقات دارن اجازه ورود میدهید ؟با اخم دست از ورق زدن کتاب کشید با اینکه راست ایستاده بود اما کمرش رو صاف تر کرد از پنجره به هوای افتابی نگاهی انداخت بدون نگاه کردن به در، کتاب را بست
-اجازه هست
بلافاصله درها توسط خواجه هان خواجه وفادار و دلسوزش باز شد و مردی با لباس رسمی زرشکی رنگ و کلاه سیاه توری وارد شد بعد از تعظیم کردن لب گشود:
-سرورم،شنیده بودم زیاد خوش احوال نیستید
ولیعهد با بالا بردن یکی از ابروهایش به مرد خیره نگاه کرد و بدون برداشتن نگاه خود از مردمسن با دست اشاره کرد بر روی بالشتک وسط اتاق درست روربه روی خودش بشیند
-موضوع مهمی نبود،وزیر اعظم
بدون توضیح بیشتر نگاه خودرا از پیرمرد الفا که نقش پدر زنش را هم ایفا میکرد گرفت و به افتابی که وسط اتاق بود خیره شد و باز هم صدای الفای سنبالا بلند شد-همسرتون خیلی نگران شدن و درخواست دیدار با شمارو داشتن ،اما شنیدم،اجازه دیدار ندادید
ولیعهد زیر چشمی به او خیره شد ان پیرمرد فکر میکرد با تیکه تیکه کردن جمله خود میتواند رنگ تهدید به جملهخود بدهد الفای احمق!
بدون اینکه تغییری در چهره خود بدهد به پیرمرد الفا خیره شد در پاسخ فقط کمی لبانش را تر کردپیرمرد به داماد مغرور خود خیره شد که این روز ها بیشتر از همیشه در سکوت به سر میبرد و مشخصا به مسئلهی دیگهای از اعتراض های مردم فکر میکرد
ان الفای مغرور فکری دیگر جز مردم نداشتالبته که این طرز فکر پیرمردی بیش نبود
-قطعا، برای موضوع دیگری به اینجا امدهاید، پدرزن
نیشخند ریزی بر لب الفایپیر نقش بست هیچ چیز از دامادش پنهان نبود
به ارامی نامهای از استین لباس خود بیرون اورد و به سمت ولیعهد ،الفای سلطنتی گرفت
خواجه هان بدون تعلل ان را از وزیر گرفت و با احترام بیشتر برای ولیعهد خوشچهره خود برد و با تعظیم نامه را بر میز کوتاه قهوهای نهاد
-وزیر جنگ اختلال هایی در بین مردم ایجاد میکند
قطعا الفای جوان احمق نبود که به یکی از حامی های خود شک کند و این اتهام را پذیرا باشد و زحمت باز کردن نامه را به خود بدهد پس تنها با تکان دادن سرش اکتفا کرد
وزیر ادامه داد:- افراد خودم را برای تعقیب او گزاشتم و متوجه شدم دستهای از همراهانش به روستاهای نزدیک فرستاده
برای تاثیر بیشتر حرفهای دروغین خود بر نقطه ضعف الفای جوان دست نهاد
-....برای ازار امگاها، همه ما از تنفر اشکار وزیر جنگ به امگاها اگاه هستیم

YOU ARE READING
The best forget/KooKV
Werewolf❌️متوقف شده ❌️ الفا جئون جونگکوک ولیعهد و پادشاه اینده متوجه میشه همسر چندینو چند سالش از شخص دیگهای حاملس قبل از افشای موضوع پدر همسرش یعنی وزیر اعظم قصد کشتن اونو داره ولیعهد نمیمیره اما در روستایی دور افتاده با حافظهای که دیگه نداره... به عنو...