قدم زدن سمت کلاس روزانش، کلاسی که از هفت سالگی شروع
و اتمام زمانی بود که به حکومت میرسیدبیشتر روز خود را صرف این کلاس ها میگذراند
اموزش رفتارو اخلاق مناسب و دانشی که در شان یه امپراطور بود
عدالتی که یک امپراطور باید میداشت دلسوزی او برای مردم کشورش همانند یک پدر
پدری که میان فرزندانش تبعیضیتی قائل نمیشد
همه این هارا باید از استادانی دانا که قطعا سطح دانش ولیعهد با ان ها برابر بود میاموخت
به طوری که میتوانست تمام ان کتاب هارا از حفظ بدون ذرهای مکث بازکو کند یا حتی
میتوانست نسخه کپی شده انهارا با دست خطی خوانا و زیبا بنویسد
همانطور که از یک ولیعهد و پادشاه اینده انتظار میروددر جای همیشگیاش ایستاد کنار درختی که زمانی شکوفه های گیلاس او تنها مورد علاقه ولیعهددر قصر بود اما به دستور همسر سلطنتیش قطع شد زیرا که فکر نیکرد ولیعهد به یاد معشوقه خود به این درخت زیبا و تنومند خیره است
پس به رسم رزگار و عادتش توقف کوتاهی در انجا داشت
شنیدن صدای عجیبی کافی بود که نگاهش را از بازمانده درخت که تنهای بیش نبود بگیردو به بانوی اشرافیای از همان فاصله با ان لباس های فاخرش مشخص بود همسرش است خیره شد که با حالی بد روی زانو هایش خم شده است
انگار مشکلی جدی برای او پیش امده باشد و ندیمهی شخصیاش درحال مالیدن پیشانی او بود
مالیدن پیشانی،که فقط برای زمانی است کسی حالت تهوه داشته و بالااورده است..
با اخم راهش را کج کرد و سمت همسر سلطتنیش رفت
بدون توجه به هول شدن ندیمه شخصی همسرش و تعظیم ندیمههای دیگر
روی زانوهایش خم شد و کیونگ می که با رایحهی تلخ شدهی خود سعی میکرد نگاهش به ولیعهد نخورد را زیر نظر گرفت
بدون باز کردن اخمش از جایش برخاست-ندیمه،چه اتفاقی برای بانو افتاده
از ندیمه پرسید زیرا که همسرش حتی توان بالا اوردن سرش را نداشت
-سر.سرورم
زیر چشمی به بانویش نگاه کرد
-ایشان به خاطر سردرد و کم خوابی دیشب ناخوش هستند
از نظر ولیعهد کسی که به او دروغ میگوید لیاقت هیج چیز نداشت حتی ماندن در قصر به عنوان یک خدمتکار حقیر
-طبیب سلطنتی رو سریع خبر کنید بانو هم به اقامتگاهش ببرید
با این حال بد چگونه اینقدر مسئولیت ناپذیری که اجازه دادی انو بیرون بیاد-معذرت میخوام سروروم بانو اسرار داشتن
دوباهر نگاه خالی از حس خود را به همسرش داد
با تکان دادن سرش به خواجهی بتای خود اشاره کرد که ادامه دهندهمسر سلطنتی بلافاصله بعد از دور شدن الفای سلطنتیش دست خود را از تکیه برداشت و با حالی بدتر در اغوش ندیمهاش اجازهی بیهوش شدن را به خودش داد
صدای گنگ و ناواضح ندیمه هم نتوانست اورا به هوش اورد
و ای کاش که بیدار میماند وصدای دویدن ولیعهد به سمت خود را میشنید
![](https://img.wattpad.com/cover/376187354-288-k810855.jpg)
YOU ARE READING
The best forget/KooKV
Werewolfالفا جئون جونگکوک ولیعهد و پادشاه اینده متوجه میشه همسر چندینو چند سالش از شخص دیگهای حاملس قبل از افشای موضوع پدر همسرش یعنی وزیر اعظم قصد کشتن اونو داره ولیعهد نمیمیره اما در روستایی دور افتاده با حافظهای که دیگه نداره... به عنوان نامزد پسری ا...